پذیرش

هرچند ما عادت داریم که زندگی را از خلال ِ نظریات یادگرفته شده و باورهای شخصی درک کنیم، این امکان نیز برای ما وجود دارد که به جای آنکه با زندگی (دنیا، دیگران و خودمان) از طریق ما در باب طبیعتِ دنیا، دیگران و خودمان تعامل داشته باشیم، با آن همچون زندگی‌ای ِ مفاهیم که واقعاً زیسته می‌شود تعامل کنیم. به جای پرداختن به زندگی آن طور که باید باشد با زندگی همان طور که هست مواجهه و تعامل داشته باشیم.

هنگامی که پذیرش وجود ندارد بخش زیادی از انرژی ما صرف این می‌شود که دنیا، دیگران و خودم باید این گونه می‌بودم؛ اما پذیرش عبور از این درگیری ذهنی است، یعنی پذیرش دنیا، دیگران و خودم همان طور که هستم.

پذیرش به معنای تسلیم، تحمل کردن یا کُرنش نیست، پذیرش یعنی رهایی از جنگ درونی بابت این که چرا دنیا، دیگران یا خودم این طور هستم و تعامل با دنیا، دیگران و خودم همان طور که هست.

“پذیرش، ایستمانی است که فرد انتخاب می‌کند از آن جایگاه زندگی کند. پذیرش به شما قدرت می‌دهد، زیرا عدم پذیرش یعنی شروع یک جنگ میان چیزها آن طور که هستند و آن طور که باید باشند. شما با پذیرش می‌توانید با قدرت و خلاقیت با پدیده‌ها تعامل کنید و ازآن مقاومت ُکشنده‌ای که در جنگ با پدیده‌ها آن گونه که هستند دارید؛ رها خواهید شد. پذیرش نقطه‌ی آغاز رهایی است.

همان طور که بیان شد پذیرش به معنای تسلیم یا کوتاه آمدن نیست. در پذیرش دیگر قربانی شرایط نیستید بلکه از جایگاه خلق و انتخاب با آن‌ها تعامل خواهید کرد (انتخاب نکردن هم نوعی انتخاب است.)”

فهرست مطالب

معنی کردن دنیا

هر کدام از ما دنیا را به شکل خاصی برای خود معنی می‌کنیم، یا به عبارت دیگه انسان‌ها با معنی کردن خودشان، دیگران و جهان اطراف خودشان، زندگی خودشان را تعریف می‌کنند. بنابراین زندگی و مسائل من چیزی در بیرون آنجا نیست، بلکه همه‌ی آن‌ها اینجا درون هست. من با شکل معنا دادن به چیزها در تلاش هستم که زندگی خودم رو معنادار کنم و تمام این معنا کردن های کوچیک و بزرگی که در زندگی دارم (به عنوان مثال در مورد حکومت، غذا، گروه خواصی از انسان‌ها و در مورد هر چیزی) حال ما رو تعیین می‌کند و یا به عبارت دیگه شکل می‌دهد. به عبارت دیگه آن شکلی که با دنیا ارتباط برقرار می‌کنیم حاصل معنا دهی ما به دنیا هست.

پذیرش و مقاومت

وقتی که ما با خودمان، دیگران و چیزها با نگاه جانب دارانه و قضاوتی وارد تعامل می‌شیم ما قادر نخواهیم بود پدیده‌ها را آنگونه که هستند ببینیم. به عنوان مثال وقتی که من با یک شخصی در یک موقعیت خواصی مواجه می‌شوم، براساس نیاز من به آن شخص من به وجوهی از آن شخص پی می‌برم. فرض کنید که من از آن شخص میخواهم آدرسی بپرسم، در نتیجه من به وجوهی از آن شخص پی می‌برم که برای قصد من کفایت بکند. حال اگر من به قصد دیگری به این شخص نزدیک بشوم چه؟ فرض کنید اگر من این شخص را می‌شناسم و از دوستان قدیمی من هست، در این حالت وجوه متفاوتی از آن شخص برای من ظهور پیدا می‌کند.

بنابر این من به هر شکلی با هر نیتی با یک پدیده مواجه میشوم بخش‌هایی از آن پدیده خودش رو به من نشون میده و بخش های دیگه‌ای به من نشون داده نمی‌شود.

مارتین هایدگر میگوید که “پدیده‌ها وقتی که ما با نظر خواصی و با قضاوت خواصی به آن‌ها نزدیک می‌شویم، بخش مهمی از آن پدیده خودش رو از ما پنهان می‌کند”.

به همین دلیل است که من وقتی دیگران رو قضاوت می‌کنم، پتانسیل‌های آن شخص خودش رو برای من پنهان می‌کند، توانایی‌های اون شخص خودش و از من پنهان می‌کند.

بنابر این اینجا هست که بحث پذیرش خودش رو مطرح می‌کند.

پذیرش یعنی اینکه خودم، دیگران و پدیده‌های جان رو همان گونه که هستند بپذیرم. یا به عبارت دیگه اگر آن پدیده‌ها رو با قضاوت من باهاشون مواجه نشم آن وجوهی از خودشان را به من نشان خواهند داد.