بافتمان

هر موقعیتی که با آن سروکار داریم، برای ما در یک بافتمان ظهور پیدا می‌کند (حتی اگر از آن آگاه نباشیم یا توجه نکنیم که آن بافتمان چیست). بافتمان مانند یک لنزِ شناختی (یک فیلترِ قدرتمند) عمل می‌کند که ما از طریق آن، دنیا، دیگران و خودمان را می‌بینیم - این لنز برخی از جنبه‌ها را پررنگ، برخی دیگر را کم‌رنگ‌ و بعضی دیگر را کلاً از دید ما پنهان می‌کند.

مثلاً اگر بافتمان ما در سر و کار داشتن با دیگران این باشد که “به مردم نمی‌شود اعتماد کرد”، احتمالاً هر مدرکی را مبنی بر قابل‌اعتمادبودن شخصی که با او سروکار داریم، زیر سؤال می‌بریم؛ درحالي‌که هر چیزی­که ممکن است قابل‌اعتماد‌بودن آن­ها را زیر سؤال ببرد پررنگ می‌کنیم و وقتی آن­ها واقعاً تلاش می‌کنند که با ما منصف باشند، احتمالاً این را به کل نادیده می‌گیریم. برای تعامل‌ با طوری­که این موقعیت را در این بافتمان برای‌ خودمان ‌بافتیم، احتمالاً حالت دفاعی پیدا می‌کنیم یا حداقل در مواجهه با آن شخص، محتاط می‌شویم.

فهرست مطالب

قدرت یک بافتمان در استفاده کردن از شما

در ادامه، دو مثال ساده اما کاملا شفاف از بافتمان‌هایی که از شما استفاده می‌کنند آورده شده است. در این مثال‌ها خواهید دید که یک بافتمان قدرت دارد شیوه‌ی بودن و اَعمال شما را در دست و پنجه نرم کردن با یک موقعیت مشخص، شکل دهد.

پاراگراف زیر را بخوانید و ببینید از آن چه برداشتی می‌کنید:

“روزنامه بهتر از مجله است. ساحل بهتر از خیابان است. در ابتدا، دویدن بهتر از راه رفتن است. احتمالا باید چند بار امتحان کنید. کمی مهارت می‌خواهد، اما یاد گرفتنش آسان است. حتی بچه‌های خردسال هم می‌توانند از آن لذت ببرند. وقتی یک بار موفق شوید، دیگر پیچیدگی خاصی ندارد. پرنده‌ها به ندرت به آن نزدیک می‌شوند. اما باران خیلی زود به خوردش می‌رود. وقتی تعداد زیادی همزمان این کار را انجام دهند، ممکن است مشکل پیش بیاید. به فضای زیادی نیاز دارد. اگر دردسری به وجود نیاید، می‌تواند بسیار آرامش بخش باشد. از سنگ می‌توان به عنوان لنگر استفاده کرد. اگر اجزایش از هم جدا و شُل شوند، دیگر شانسی ندارید.”

حدس می‌زنیم که این پاراگراف برای تان معنای خاصی نداشت یا کامالا بی‌معنا بود.

در پایینتر این پاراگراف را دوباره خواهید دید. لطفا آن را برای خودتان بخوانید و ببینید این بار از آن چه برداشتی می‌کنید.

بادبادک

“روزنامه بهتر از مجله است. ساحل بهتر از خیابان است. در ابتدا، دویدن بهتر از راه رفتن است. احتمالا باید چند بار امتحان کنید. کمی مهارت می‌خواهد، اما یاد گرفتنش آسان است. حتی بچه‌های خردسال هم می‌توانند از آن لذت ببرند. وقتی یک بار موفق شوید، دیگر پیچیدگی خاصی ندارد. پرنده‌ها به ندرت به آن نزدیک می‌شوند. اما باران خیلی زود به خوردش می‌رود. وقتی تعداد زیادی همزمان این کار را انجام دهند، ممکن است مشکل پیش بیاید. به فضای زیادی نیاز دارد. اگر دردسری به وجود نیاید، می‌تواند بسیار آرامشبخش باشد. از سنگ می‌توان به عنوان لنگر استفاده کرد. اگر اجزایش از هم جدا و شُل شوند، دیگر شانسی ندارید.”

حدس می‌زنیم این بار با وجود بافتمان (همان یک کلمه‌ای که در بالاتر نوشته شده است)، این ۱۴جمله معنا پیدا کرده‌اند.

همان طور که گفته شد، بافتمان قطعی است.
این مثال از کتاب “در مورد قطعیت: باور به اینکه حق به جانب شماست، حتی اگر این طور نباشد”، رابرت برتون، انتشارات سنت مارتین، نیویورک، ،2008 ص 5 گرفته شده است.

حال بیاید مثالی ساده‌تر از بافتمانی که از شما استفاده می‌کند را باهم بررسی کنیم.

اگر تابه حال موقع رانندگی، پشت یک راننده‌ی کُند گیر کرده و آزرده شده‌اید، تصور کنید چه اتفاقی می‌افتاد اگر ناگهان متوجه می‌شدید که راننده‌ی آن ماشین، مادربزرگِ پیرتان است که خیلی دوستش دارید و برای‌تان عزیز است؟

شما هنوز هم پشت یک راننده‌ی کند گیر کرده‌اید، اما بافتمان شما از اینکه “من پشت سر یک راننده‌ی کندِ فلان‌فلان شده گیر کرده‌ام، به اینکه راننده‌ای که جلوی من است، مادربزرگ پیرم است که خیلی دوستش دارم و برایم عزیز است” تغییر کرده است. چون بافتمان تغییر کرده است، متوجه خواهید شد که به جای آزرده شدن، آرام و صبور هستید.

البته، خلق یک بافتمان قدرت بخش را با تالش برای مثبت فکرکردن اشتباه نگیرید. بافتمان قدرت بخش، تأثیری را که فَکت‌های موجود در موقعیتی که با آن سروکار دارید بر شما می‌گذارد، دگرگون می‌کند - برخالف تفکر مثبت، که سعی می‌کند خودِ فکت‌ها را بپوشاند یا آن‌ها را دگرگون کند.

گرچه این یک مثالِ تقریبا پیش‌پا افتاده از قدرت بافتمان است، اما دفعه‌ی بعد که پشت سر یک راننده‌ی کند گیر کردید، این بافتمان را برای خود خلق کنید که آن راننده‌ی کند مادربزرگ پیر شماست، و خودتان برای خودتان تصدیق خواهید کرد که: بافتمان قطعی است!

تجربه‌ی بافتمانی که از شما استفاده می‌کند برای خودتان

  1. به زندگی خود نگاهی بیندازید و الف) یک موقعیت معین یا یک نوع موقعیت، یا ب) یک شخص معین، یا ج) یک دسته یا گروه معینی از افراد را در نظر بگیرید. و سپس:
  2. بافتمانی را که برای آن موقعیت یا آن نوع موقعیت، یا شخص یا دسته یا گروهی از افراد دارید، برای خودتان آشکار کنید. نهایتا، و از همه مهمتر:
  3. تاثیرات آن بافتمان بر طوری که آن موقعیت یا شخص یا گروه را می‌بافید و یا تاثیراتی که آن بافتمان بر شیوه‌ای که عمل می‌کنید دارد را خودتان برای خودتان کشف کنید.

من دوره‌ی آموزشی که الان توش هستم رو در نظر می‌گیرم.
چون من این دوره رو چندین بار شرکت کردم، بافتمانی که برای من شکل گرفته این هست که: هر چقدر من در گروه‌ها و جلسات هم دوره‌ای خودم شرکت کنم و برای اون‌ها تسهیلگری کنم بیشتر یاد خواهم گرفت.
شیوه‌ای که من عمل می‌کنم این هست که من در تا جایی که می‌تونم در گروه‌ها و جلساتشون شرکت می‌کنم و چیزی که تو ذهنم هست این هست که دارم همش ازشون کشف می‌کنم و برای خودم تجربه می‌کنم.

اگر هنوز نتوانسته‌اید مراحل 1 تا 3 را کامل کنید. اگر متوجه شده‌اید که نمی‌توانید بافتمانی را که از شما استفاده می‌کند پیدا کنید، یک نقطه‌ی راحت برای شروع این کار، این است که تعصبی را که در مورد باورهای دیگران یا گروه‌های معینی از افراد یا حتی شخص معینی دارید، پیدا کنید. اگرچه تعصب، یک نمونه‌ی منفی از بافتمان است، اما چون همه‌ی ما آن‌ها را داریم، نقطه‌ی خوبی برای شروع است.

قدرت یک تعصب در استفاده کردن از شما

با پیدا کردن یک تعصب در خود نسبت به گروه یا دسته‌ای از افراد یا حتی نسبت به شخص معینی که می‌شناسید، در واقع بافتمانی را که از شما استفاده می‌کند، برای خودتان کشف کرده‌اید.

با پیدا کردن آن تعصب و سپس دیدنِ تأثیر آن بر طوری که افرادِ در آن دسته را برای خود می‌بافید و تأثیر آن تعصب بر نحوه‌ی تعامل شما با چنین افرادی، قدرت یک بافتمان را در استفاده کردن از شما، برای خودتان کشف کرده‌اید.

درحالی که ممکن است فکر کنید، آن قدر دارای نزاکت هستید که نمی‌توانید هیچ تعصبی در خودتان پیدا کنید، اما قطعاً می‌توانید آن را در دیگران ببینید، و در نتیجه شکلی را که بافتمان از انسان‌ها - از جمله از خود شما - استفاده می‌کند، برای خودتان کشف کنید.

به طور خالصه، بافتمان یک موقعیت، به اصطالح، طعم، بو و حال‌وهوای آن موقعیت را به آن می‌دهد و این بافتمان، شیوه‌ی بودنِ فرد در پاسخ به آن موقعیت را و شیوه‌ی عمل کردن او را در دست و پنجه نرم کردن با آن موقعیت شکل می‌دهد. در واقع اگر فرد برای موقعیتی که با آن سروکار دارد، بافتمانی نداشته باشد، برای او مشکل خواهد بود که بفهمد در عمل چه اتفاقی دارد می‌افتد و اینکه اَعمال مناسب در آن موقعیت چه می‌تواند باشد.

بافتمان مانند یک لِنزِ شناختی عمل می‌کند و معنای (قابلیتِ فهمِ) هر آنچه با آن سروکار داریم را شکل و رنگ می‌دهد. به عبارت دیگر، بافتمان، آنچه را که ما از طریق حواسمان مشاهده و دریافت می‌کنیم، قابل فهم می‌کند و به آن معنا می‌بخشد. در نتیجه چون مغزِ ما به صورت طبیعی، شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن ما را به گونه‌ای تولید می‌کند که با بافتنی ما از آنچه با آن سروکار داریم متناسب باشد، بافتمان تأثیر قدرتمندی بر شیوه‌ی بودن و اَعمال ما می‌گذارد.

در این بخش، شما با این فَکت آشنا شدید که بافتمانی که شما برای یک موقعیت مشخص دارید، بر شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن شما در آن موقعیت اثر می‌گذارد. به اصطالح دقیق تر، شما با این موارد آشنا شدید: 1. قدرت بافتمان در استفاده کردن از شما، و 2. این فَکت که هر موقعیتی از طریق یک بافتمان مشاهده و دریافت می‌شود، و 3. اینکه بافتمان‌ها بر طوری که موقعیت‌ها برای ما بافته می‌شوند اثر می‌گذارند، و در نهایت 4. اینکه طوری که یک موقعیت را می‌بافیم، شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن ما را در آن موقعیت شکل می‌دهد.

در کمی بالاتر، در مورد قدرت بافتمان در استفاده کردن از شما، دو مثال ساده زدیم (بادبادک و مادربزرگ).

به علاوه گفتیم که هر مجموعه‌ای از وضعیت‌های پیرامونی (هر موقعیتی)، همیشه از طریق یک بافتمان مشاهده و دریافت می‌شود و اینکه آن بافتمان، طوری که آن وضعیت را می‌بافید را تحریف می‌کند. بافتمان، شیوه‌ای که می‌بافید را شکل می‌دهد. و در نهایت گفتیم که شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن شما در هر موقعیتی، تحت تأثیر این است که وضعیت های پیرامونی‌ای که با آن‌ها سروکار دارید را به چه شیوه‌ای می‌بافید.

منظور از “بافتمانی که از شما استفاده می‌کند” چیست؟

تعریف بافتمان در دیکشنری وبستر: ۱) بخش یا بخش‌هایی از یک متنِ نوشته شده یا گفته شده که قبل یا بعد از یک کلمه یا گروه خاصی از کلمات می‌آید و ارتباط بسیار نزدیکی با آن‌ها دارد به طوری که معنای آن‌ها را روشن می‌کند؛ 2) شرایطِ در-هم-مرتبطی که در آن، چیزی وجود دارد یا بافته می‌شود.

اگر چه تعریف بالا، به این اشاره می‌کند که یک بافتمان چگونه عمل می‌کند تا بر طوری که چیزی برای فرد ظهور پیدا می‌کند اثر بگذارد، اما با این حال در حدی نیست که قدرت چشمگیر بافتمان را در دسترس قرار دهد، و تنها دریافتی ساده و سطحی را از بافتمان در اختیار فرد قرار می‌دهد.

منظور ما از بافتمانی برای راهبر و راهبری که از شما استفاده می‌کند: بافتمانی که قدرت دارد وقتی در یک موقعیت راهبری هستید، طوری که وضعیت‌های پیرامونی آن موقعیت را می‌بافید، به نحوی شکل دهد که شیوه‌ی بودن و عمل کردن‌تان، که به صورت طبیعی در آن موقعیت با هم همبسته هستند، در پرداختن به آن وضعیت‌های پیرامونی مؤثر باشند.

قدرت یک بافتمان در تأثیر بر شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید

در ادامه، سه مثال از قدرت یک بافتمان در استفاده کردن از شما، یا به بیان دقیق‌تر، سه مثال از قدرتِ یک بافتمان در تحت تأثیر قراردادنِ شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید، ارائه خواهیم کرد.

در این مثال‌ها، خواهید دید طوری که موقعیتی که با آن سروکار دارید می‌بافید، بر شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن شما در آن موقعیت تأثیر می‌گذارد.

گرچه این سه مثال، مثال‌هایی از راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری نیستند، اما این موضوع را جا می‌اندازند که اگر برای راهبر بودن و اِعمال راهبری بافتمانی قدرتمند داشته باشید، در موقعیت‌های راهبری، به طور طبیعی راهبر خواهید بود و اِعمال مؤثر راهبری، ابراز طبیعی‌تان خواهد شد.

درحالی که مثال‌ها را می‌خوانید، شما باید به دنبال این موارد باشید: 1. موقعیتی که به آن پرداخته می‌شود، چیست؟ 2. برای هر موقعیت، چه بافتمان‌های مختلفی در کار هستند؟ 3. چگونه هر بافتمان معین، بر شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید تأثیر می‌گذارد؟ و در نهایت، 4. تأثیر “طوری که موقعیتی که با آن سروکار دارید می‌بافید” بر شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن در آن موقعیت چیست؟

در آخر، لازم است این چهار قسمت را کنار هم بگذارید تا بتوانید برای خودتان کشف کنید که بافتمان‌ها، شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید را تحت تأثیر قرار می‌دهند؛ و نیز کشف کنید شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید، بر شیوه‌ی بودن و عمل کردن شما در آن موقعیت اثر می‌گذارد.

قبل از اینکه به آن سه مثال بپردازیم، می‌خواهیم نکته‌ای را یادآوری کنیم تا در پرداختن به هر سه مثال، بر اساس آن عمل کنید و نکته این است که آنچه ارائه می‌شود را خودتان برای خودتان کشف کنید و این یک عامل مهم و حیاتی است تا وقتی از دوره بیرون می‌روید، به طور طبیعی راهبر باشید و اِعمال مؤثر راهبری به عنوان اِبراز طبیعی تان باشد.

چهار چیز [تنها چیزی که در راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری اهمیت دارد]‌ی که در پرداختن به این سه مثال، باید اکنون خودتان برای خودتان کشف کنید عبارتند از: 1. هر مجموعه شرایطی (هر موقعیتی) که با آن سروکار دارم، با بافتمانی همراه است (از بافتمان گریزی نیست)، 2. هر بافتمانی، هر چه که باشد، از من استفاده می‌کند، 3. روشی که یک بافتمان از من استفاده می‌کند این است که شیوه‌ی بافتن مجموعه شرایطی (موقعیتی) که با آن سروکار دارم را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در نهایت، 4. شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن من، به طور طبیعی با شیوه‌ی بافتن آنچه با آن سروکار دارم همبسته است (در رقص است).

وقتی به پایان این بخش رسیدیم، شما باید خودتان برای خودتان کشف کرده باشید که شیوه‌ی راهبربودن و شیوه‌ی اِعمال راهبری شما، حاصلِ شیوه بافتن موقعیتی است که در آن راهبری می‌کنید. و اینکه شیوه‌ی بافتن موقعیتی که در آن راهبری می‌کنید، توسط بافتمانی که برای راهبر بودن و اِعمال راهبری دارید تحریف می‌شود. به طور خالصه، باید قدرت بافتمان را در اثرگذاشتن بر شیوه‌ی بودن و عمل کردنتان، خودتان برای خودتان کشف کنید.

با یک بافتمان قدرتمند برای راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری، وقتی در آن بافتمان استادی پیدا کرده باشید، راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری ابراز طبیعی تان خواهد شد.

همان طور که پیش از این گفتیم، وقتی چیزی را یاد گرفته‌اید، یعنی وقتی از آن چیز دریافتی معرفت شناسانه یا مفهومی پیدا کرده‌اید، متناسب با موقعیت، آنچه یاد گرفتید را به یاد می‌آورید و آن را به کار می‌گیرید. اما می‌توانید به جایی برسید که آنچه سعی می‌کرده‌اید یاد بگیرید، در عمل جزئی از شما شود - یا به بیان دیگر، به جای این که شما از آن استفاده کنید، اکنون آن چیز از شما استفاده کند - این همان استادی پیدا کردن است.

یاد آوریِ اینکه در این مثال‌ها، شما باید به دنبال این موارد باشید: 1. موقعیتی که به آن پرداخته می‌شود، چیست؟ 2. برای هر موقعیت، چه بافتمان‌های مختلفی در کار هستند؟ 3. چگونه هر بافتمان معین، بر شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید تأثیر می‌گذارد؟ و در نهایت، 4. تأثیر “طوری که موقعیتی که با آن سروکار دارید می‌بافید” بر شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن در آن موقعیت چیست؟

در آخر، لازم است این چهار قسمت را کنار هم بگذارید تا بتوانید برای خودتان کشف کنید که بافتمان‌ها، شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید را تحت تأثیر قرار می‌دهند، و کشف کنید شیوه‌ی بافتن موقعیتی که با آن سروکار دارید، بر شیوه‌ی بودن و عمل کردن شما در آن موقعیت اثر می‌گذارد.

مثال ۱: ویولن زدن در ایستگاه مترو

ویولنیست 39 ساله‌ای با شلوار جین و کلاه بیسبال، در مقابل دیواری کنار یک سطل آشغال در ایستگاه متروی لنفان پلازا در واشنگتن دی.سی ایستاده بود. او شبیه هر نوازنده‌ی خیابانی دیگری به نظر می‌رسید که سعی می‌کرد چند دلاری پول در بیاورد. در 43 دقیقه‌ای که ویولن زد، پژوهشگران ۱۰۹۷ نفری را که آن روز صبح در ساعت شلوغی مترو از کنار او عبور کردند، زیر نظر گرفتند. سه دقیقه طول کشید تا حتی یک نفر به او با دقت نگاه کند، و حتی زمان بیشتری گذشت تا پولی در جعبه‌ی ویولن او انداخته شود.

اکثر مردم متوجه این نوازنده نشدند. بعضی از آن‌ها با موبایلشان صحبت می‌کردند، بعضی هم به آی‌پادشان گوش می‌دادند. قطعه‌های شاهکاری مانند “شاکون” از باخ، “آوه ماریا” از شوبرت و “استریلیتا” از مانوئل پونس نواخته شد، اما انگار چیزی جز “موسیقی کلاسیک عامه” نبود. (واینگارتن، 2007)

آن روز، ویولنیست 32 دالر و 17 سنت، یعنی دقیقه‌ای 75 سنت درآمد داشت.

همان ویولنیست 39 ساله، یعنی جاشوا بِل، با لباس رسمی مشکی در یک سالن کنسرت مجلل و با همان ویولن استرادیواریِ سه و نیم میلیون دلاری، و با نواختن همان قطعات شاهکار، بیش از 1,000 دلار در دقیقه درآمد دارد. گفته شده است که این نوازنده‌ی نابغه “یکی از بهترین نوازندگان موسیقی کالسیک در دنیا است که برخی از زیباترین قطعات موسیقی را که تاکنون نوشته شده است، با یکی از گرانبهاترین ویولن‌هایی که تاکنون ساخته شده است می‌نوازد.” (واینگارتن، 2007)

در بافتمان نوازنده‌ی خیابانی در ایستگاه مترو، فقط هفت نفر ترغیب شدند که قبل از اینکه از کنار او عبور کنند، بایستند و به موسیقی او گوش دهند. در بافتمان ویولنیستِ مشهورِ سالنِ کنسرت، هزاران شنونده پول قابل توجهی خرج می‌کنند تا موسیقی بل را بشنوند و تحت تأثیر آن قرار بگیرند، در حالی که اکثراً مجبور هستند سرپا بایستند.

بافتمان از شما استفاده می‌کند، به این صورت که شیوه‌ی بودن شما را شکل می‌دهد، و شیوه‌ی بودن شما در برگیرنده‌ی ادراکات، تخیل، هیجانات و فکر کردن شماست و در نتیجه، بافتمان، اَعمال شما را شکل می‌دهد.

مثال ۲: بودن و اَعمال طلبه های مسیحی

دو پژوهشگر به نام‌های دارلی و بَتسون (۱۹۷۳) با گروهی از طلبه‌های مسیحی مالقات داشتند و حکایت “انسان نیکوکار” از انجیل عهد جدید را با هم خواندند. سپس از هر یک از طلبه‌ها خواستند سخنرانی کوتاهی درباره‌ی یکی از موضوعات انجیل آماده کنند و برای ارائه‌ی آن با یک برنامه زمانی مشخص، به ساختمانی در همان نزدیکی بروند. به نیمی از طلبه‌ها گفته شد که برای رسیدن به آن ساختمان زمان زیادی در اختیار دارند، و به سایر طلبه‌ها گفته شد که دیرشان است و اگر می‌خواهند به موقع به سخنرانی برسند باید عجله کنند. پژوهشگران مردی خموده و ناله کنان را سر راه طلبه‌ها قرار دادند.

آیا بافتمانی که در آن، هر یک از طلبه‌ها با آن مرد روبرو شدند، طوری که آن مرد برای آن‌ها بافته شد را شکل داد؟ و آیا اَعمال آن‌ها با آن بافتار همبسته بود؟

با وجود اینکه آن‌ها همان موقع حکایت “انسان نیکوکار” را شنیده بودند، از میان طلبه‌هایی که باید عجله می‌کردند تا به موقع به سخنرانیشان برسند، تنها 10 درصد ایستادند تا کمک کنند. در مقابل، از میان طلبه‌هایی که فکر می‌کردند اگر کمک کنند باز هم می‌توانند به‌موقع به سخنرانیشان برسند، 63% ایستادند تا کمک کنند.

بافتمان به این صورت از طلبه‌ها استفاده کرد که طوری که آنچه در مقابلشان برای شان بافته می‌شد را شکل داد؛ و بدین ترتیب، بودن و اَعمال آن‌ها با طوری که آنچه در مقابلشان برای شان بافته می‌شد، همبسته بود.

ملکوم گِلَدوِل (Gladwell Malcolm) در کتاب خود به نام “نقطه‌ی اوج” درباره‌ی این پژوهش می‌نویسد:

“به بیان دیگر، آنچه این پژوهش مطرح می‌کند این است که باورهای قلبی و محتوای واقعی افکارتان در نهایت، در هدایت کردنِ اَعمال شما اهمیت کمتری نسبت به بافتمان آنی رفتار شما دارند. جمله‌ی ‘وای، دیرتان است’ اثرش این بود که فردی را که به طور عمول مهربان و دلسوز بود، به فردی بی‌تفاوت نسبت به رنج مردم تبدیل کرد - یعنی در آن لحظه‌ی خاص، آن فرد را به فرد متفاوتی تبدیل کرد (که شیوه‌ی بودنِ متفاوتی داشت).” (ص ،165 تأکید اضافه شده است.)

بافتمان در تعیین کردن شیوه‌ی بودن و اَعمال یک فرد، قطعی است. بافتمان از طلبه‌ها به این صورت استفاده کرد که شیوه‌ی بودن و اَعمال شان را شکل داد.

مثال ۳: جرم و جنایت در متروهای نیویورک در آمریکا

در سال ،1984 وقتی برنارد گوتز (Goetz Bernhard) در نیویورک سوار مترو بود، به چهار نوجوان که از او تقاضای 5 دلار پول کردند، شلیک کرد. وقتی از او پرسیدند که چرا این کار را کرده است، گفت: “آن‌ها می‌خواستند از من زورگیری کنند”. روزنامه‌ی نیویورکپُست، تصاویر فردِ مسلح سفید پوست و یکی از قربانیان سیاه پوست او را در صفحه‌ی اول با عنوان: “درحالی او را با دستبند بردند که زورگیر زخمی به سوی آزادی می‌رود” چاپ کرد. از آنجا که در نظر بسیاری از شهروندانِ عاجز و مأیوس نیویورک، گوتز یک “قهرمان” بود، به راحتی در محاکمه تبرئه شد.

همان طور که گِلَدوِل اشاره می‌کند: “وضعیت نیویورک در دهه 80 این بود …” (2002 ص 137). سکوی نیمه روشن ایستگاه را دیوارهایی پر از گرافیتی احاطه کرده بودند و قطارهایی که کار می‌کردند، معمولا دیر می‌رسیدند، چون ریل‌ها در بیش از ۵500 نقطه خراب بودند و این خرابی‌ها باعث شده بود قطارها نتوانند با سرعتی بیش از 15 مایل در ساعت حرکت کنند. آن روزها اگر سوار مترو می‌شدید، حتماً گدایان و مجرمانِ خرده پا شما را به ستوه می‌آوردند.

در همان سال ،1984 دیوید گان (Gunn David) به عنوان مدیر جدید مترو استخدام شد. به او اکیداً توصیه کرده بودند که کارش را با پاکسازی مترو از جرم و جنایت شروع کند. با این وجود، او با استفاده از “نظریه‌ی پنجره‌های شکسته” اهداف و زمان بندی‌هایی را تعیین کرد تا مترو را از گرافیتی پاکسازی کنند. قانونی که گذاشت این بود که وقتی قطاری پاکسازی می‌شد، اگر دوباره خراب می‌شد، دیگر اجازه‌ی حرکت نداشت تا زمانی که دوباره تمیز شود. گلدول درباره‌ی “نظریه‌ی پنجره‌های شکسته” می‌نویسد: “اگر پنجرهای شکسته باشد و تعمیر نشود، کسانی که از کنار آن می‌گذرند به این نتیجه می‌رسند که کسی اهمیتی نمی‌دهد و هیچکس مسؤول نیست.” (2002 ص 141)

در دهه‌ی بعد، مسؤولان شهر نیویورک، خودشان را به گونه‌ای متفاوت می‌دیدند. آن‌ها مسؤول بودند. آن‌ها شروع به دستگیری کردند و به استفاده از مترو بدون بلیت، وجود پنجره‌های شکسته و غیره پایان بخشیدند. این تغییر در بافتمانی که از مسؤولان استفاده می‌کرد، منجر به ایجاد تغییر در شیوه‌ی بودن و اَعمالی شد که انجام می‌دادند.

تا پایان دهه‌ی 90، جرم و جنایت 75 درصد کاهش پیدا کرد. سرعت کاهش جرم و جنایت در متروهای نیویورک، از میانگین سرعت کاهش آن در سطح ملی بسیار بیشتر بود. طبق گزارش گلَدوِل، تصورش سخت است که تنها 10 سال بعد از آن که برنارد گوتز به چهار نوجوان شلیک کرد و تبرئه شد، “کسی در مترو به روی کسی اسلحه بکشد و به خاطر این کار قهرمان نامیده شود”(2002 Gladwell، ص 138).

نظریه‌های بسیاری می‌گویند که جرم و جنایت، تابعی از رشد روانی ناقص، گرایش ژنتیکی به خشونت، تربیت بد و یا فقر است. اما گلدوِل می‌نویسد:

“از اوایل تا اواسط دهه 90، جمعیت شهر نیویورک با افراد جدیدی جایگزین نشد. هیچکس هم به خیابان‌ها نرفت تا به مجرمان آینده، تمایز میان درست و غلط را یاد دهد. تعداد افرادِ ساکنِ نیویورک که از نظر روانی آسیب دیده بودند و یا به جرم و جنایت گرایش داشتند یکسان بود. اما به دلایلی ده‌ها هزار نفر از این افراد ناگهان دست از جرم و جنایت برداشتند. … چطور این اتفاق افتاد؟ جواب اینجاست … قدرت بافتمان”. (2002 Gladwell، ص 138-139)

آیا اکنون می‌توانید بگویید؟ 1. برای خود کشف کرده‌ام که هر مجموعه شرایطی (هر موقعیتی) که با آن سروکار دارم، با بافتمانی همراه است (می‌توانم برای خودم ببینم که از بافتمان هیچ راه گریزی نیست)، 2. نمی‌توانم موقعیتی را پیدا کنم که بافتمانی نداشته باشد که از من استفاده کند، 3. برای خود کشف کرده‌ام، طوری که بافتمان از من استفاده می‌کند، به طرز قدرتمندی اثر می‌گذارد بر شیوه‌ی بافتن آنچه با آن سروکار دارم، 4. برای خود کشف کرده‌ام که شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن من به طور طبیعی با شیوه‌ی بافتن آنچه با آن سروکار دارم، همبسته هستند (در رقص هستند)، و در نهایت، 5. با کنار هم قراردادن این چهار کشف، می‌توانم ببینم که شیوه‌ی بودن من و شیوه‌ی عمل کردن من در هر موقعیتی، به طور قدرتمندی تحت تأثیر بافتمان من برای چیزی است که با آن سروکار دارم.

تفاوت میان “مجموعه شرایط”ای که یک موقعیت را تشکیل می‌دهند و “بافتمان” برای آن موقعیت

بافتمان متمایز است از آنچه که بافتمان برای آن است – یعنی یک بافتمان متمایز است از شرایطی که یک بافتمان برای آن است.

همان طور که قبلا هم گفته‌ایم، هر موقعیتی (مجموعه شرایطی) که با آن سروکار دارید با بافتمانی همراه است. با این حال بسیاری از مردم نمی‌توانند میان “مجموعه شرایطی که یک موقعیت را تشکیل می‌دهند” و “بافتمان” برای آن شرایط تمایز قائل شوند (البته اگر در کل متوجه یک بافتمان به عنوان بافتمان باشند).

منظور ما از “مجموعه شرایطی که یک موقعیت را تشکیل می‌دهند” وضعیت‌های پیرامونیِ برون‌آخته‌ای هستند که یک موقعیت را می‌سازند؛ گاهی اوقات به این مجموعه شرایط، “فَکت‌های موضوع” گفته می‌شود.

مقصودمان از “بافتمان برای آن شرایط” چیزی است که شیوه‌ی بافتن شرایط (وضعیت‌های پیرامونیِ یک موقعیت) را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

مهم است که شما این دو وجه تمایز را همین حالا برای خودتان خلق کنید، یعنی،

  1. وضعیت‌های پیرامونی برون‌آخته‌ی موقعیتی که با آن سروکار دارید (که آن را “شرایط” می‌نامیم)
  2. بافتمانی که همراه با وضعیت‌های پیرامونی برون‌آخته‌ی موقعیتی که با آن سروکار دارید می‌آید، یا بافتمانی که شما آن را با خود به این موقعیت می‌آورید.

تا اینجا برای خودتان کشف کرده‌اید: شیوه‌ی بودن من و شیوه‌ی عمل کردن من به طرز قدرتمندی توسط بافتمان من برای چیزی که با آن سروکار دارم، شکل می‌گیرد.

مجموعه شرایطی که موقعیتی را که با آن سروکار دارید، تشکیل می‌دهند، نه تنها شامل چیزی است که به طور معمول به عنوان “فکت‌ها” در نظر گرفته می‌شود، بلکه با همان درجه‌ی اهمیت، شامل شیوه‌ی بودن و عمل کردن افرادی است که در آن موقعیت درگیر هستند و همچنین شیوه‌ی بودن و عملکردن افرادی که با آن موقعیت سروکار دارند. به علاوه، شرایط تشکیل دهنده‌ی موقعیتی که با آن سروکار دارید، شامل نتایجی است که امکانپذیر به نظر می‌رسند و همچنین شامل چیزهایی است که به عنوان اَعمال ممکن برای محقق کردنِ آن نتایج دیده می‌شوند. طوری که فرد تمام موارد بالا می‌بافد، به بافتمانی که برای آن موقعیت دارد، بستگی دارد.

به طور خالصه، بافتمان متمایز است از چیزی که بافتمان برایش وجود دارد. یعنی میان “شرایط موقعیتی که در آن راهبری می‌کنید (وضعیت‌های پیرامونی برون‌آخته‌ای که آن موقعیت را می‌سازند)” و “بافتمانی که با آن موقعیت همراه است یا بافتمانی که شما به عنوان راهبر به آن موقعیت می‌آورید” ، تفاوت وجود دارد.

وقتی راهبری می‌کنید، امکان‌هایی که برای سر و کار داشتن با یک موقعیت وجود دارند، توسط بافتمانی که برای آن موقعیت دارید، تعیین می‌شوند.

دو نوع متمایز از بافتمان

در دنیای بافتمان، ما میان دو نوع بافتمان تمایز قائل هستیم، یعنی یک “بافتمان پیش فرض” و یک “بافتمان خلق شده”.

“بافتمان پیش فرض” بافتمانی است که به اصطلاح، خودش به طور اتوماتیک با شرایط یک موقعیت که با آن سروکار دارید می‌آید.

“بافتمان خلق شده” بافتمانی است که خلق شده و به شرایط یک موقعیت که با آن سروکار دارید، آورده می‌شود.

بافتمان پیش‌فرض

همان طور که گفتیم، “بافتمان پیش‌فرض بافتمانی است که به اصطلاح، خودش به طور اتوماتیک با شرایطِ موقعیتی که با آن سروکار دارید، می‌آید.”

می‌گوییم “به طور اتوماتیک” ، چون ساختار مغز شما به گونه‌ای است که طوری عمل می‌کند که شرایط (وضعیت‌های پیرامونیِ) یک موقعیت را با آنچه در دسترس دارد قابل فهم و معنادار می‌کند تا بافتمانی برای آن شرایط شکل دهد - و آنچه در دسترس دارد، چیزی جز گذشته نیست. به خاطر بیاورید که در مثال بادبادک، آن شرایط، بدون بافتمان بی‌معنی و نامفهوم بودند.

بنابراین به طور خلاصه، بافتمان پیش فرض (بافتمانی که خودش به طور اتوماتیک با هر موقعیتی می‌آید) بافتمانی است که ساخته شده از گذشته است.

همان طور که گفتیم، بافتمان پیش فرض برای هر موقعیتی، همیشه فقط از گذشته مشتق می‌شود، به این صورت که:

  1. چیزی را که از موقعیتی که با آن سروکار دارید درک می‌کنید، محدود می‌کند به چیزی که گذشته‌ی شما اجازه می‌دهد، و نیز
  2. امکان‌هایی را که در سر و کار داشتن با آن موقعیت می‌بینید، محدود می‌کند به چیزی که گذشته تان اجازه می‌دهد ببینید.

*بافتمان پیش فرضِ فرد برای یک موقعیت، اغلب آزموده نشده باقی می‌ماند، و با فرض این که بافتمان قطعی است، که اغلب هم هست، این معمولا شاهدی است برای ضرب المثلِ قدیمی فرانسوی که می‌گوید: “هر چه چیزها بیشتر تغییر کنند، بیشتر همان طور که هستند، باقی می‌مانند.”

به اصطلاح دیگر، همیشه می‌توان برای یک نتیجه‌ی برنامه ریزی نشده و پیشبینی نشده، به شانس و اقبال امیدوار بود؛ اما نتایجِ پیشبینی نشده اگر هم اتفاق بیافتند دو روی سکه را باهم دارند: خوب و بد.

فارغ از نتایج شانسی، نتایجی که می‌شود به آن‌ها رسید، نه تنها محدود هستند به نتایجی که داخل بافتمان پیش فرض امکان پذیر به نظر می‌رسند، بلکه این نتایجِ محدودشده، توسط اَعمالی هم که در داخل بافتمان پیش فرض برای رسیدن به هرکدام از این نتایجِ ممکن، می‌توان مشاهده کرد، باز هم محدود تر می‌شوند.

در اینجا سوالی مطرح شده است که به فرد کمک می‌کند تا با تامل در مورد هدف‌های خود و چگونگی دستیابی به آن‌ها، به شناسایی و درک بهتر بافتمان‌های پیش‌فرض خود بپردازد.

چه هدف‌هایی در زندگی خود قرار داده‌اید و چگونه به آن‌ها دست یافته‌اید؟

این سوال به چند دلیل مطرح شده است:

  1. آگاهی از ارزش‌ها و اولویت‌ها: با پاسخ به این سوال، فرد می‌تواند به تشخیص ارزش‌ها، اولویت‌ها و انگیزه‌های خود بپردازد. این ارزش‌ها و اولویت‌ها ممکن است به عنوان بعضی از بافتمان‌های پیش‌فرض فرد عمل کنند.
  2. شناسایی الگوهای رفتاری: اگر فرد به هدف‌هایی دست یافته است، روش‌ها و استراتژی‌هایی که برای دستیابی به آن‌ها استفاده کرده، می‌تواند نشان‌دهنده الگوهای رفتاری و تفکری او باشد که نشات گرفته از بافتمان‌های پیش‌فرض هستند.
  3. تشخیص موانع و چالش‌ها: در مسیر دستیابی به هدف‌ها، موانع و چالش‌هایی وجود دارد. با شناسایی این موانع، می‌توان به تشخیص بافتمان‌های پیش‌فرضی پرداخت که ممکن است به عنوان مانع در مسیر دستیابی به هدف‌ها عمل کرده باشند.

بافتمان خلق شده

درحالی که بافتمان پیش فرضی که شرایط در آن برقرار هستند، کاملا از گذشته به حال می‌آید، بافتمان خلق شده از آینده به حال آورده می‌شود تا بر آنچه که در زمان حال هست نور بیافکند و امکان‌هایی را برای سر و کار داشتن با شرایط موجود، آشکار کند: امکان‌هایی که در بافتمانِ برگرفته از گذشته دیده نمی‌شوند.

انتخاب‌های شما می‌توانند بافتمان شما را تغییر دهند (بافتمان جدید خلق می‌شود) و به شما کمک کنند تا به یک نقطه‌ی جدیدی از زندگی نگاه کنید. اگر شما انتخاب‌هایی می‌کنید که با بافتمان فعلی شما همخوانی ندارند، این می‌تواند به شما کمک کند تا بافتمان جدیدی پیدا کنید و به یک نقطه‌ی جدیدی از زندگی برسید.

تفاوت میان بافتمان پیش فرض و بافتمان خلق شده

یک بخشِ حیاتی در اِعمال مؤثر راهبری این است که برای موقعیتی که به عنوان یک راهبر با آن سروکار دارید بافتمان پیش فرض برای آن موقعیت را با یک بافتمان خلق شده جایگزین کنید.

اگرچه یک بافتمان پیش فرض خودش به طور اتوماتیک با شرایط موقعیتی که با آن سروکار دارید می‌آید، یک بافتمان خلق شده چیزی است که به اصطلاح، جدای از شرایط خلق می‌شود و به آن شرایط آورده می‌شود.

یک بافتمان خلق شده در موقعیتی که با آن سروکار دارید، قدرت این را دارد که آنچه را که توسط بافتمان پیش فرض (که خودش به طور اتوماتیک با آن موقعیت می‌آید) پنهان یا مبهم شده است، آشکار کند؛ و به شما اجازه می‌دهد برای سر و کار داشتن با آن موقعیت، امکان‌هایی را ببینید که ورای چیزی است که گذشته‌یتان اجازه می‌دهد.

واقعیتی دیگر در مورد بافتمان

“قلمروی گفتگویی” وقتی که در آن استادی پیدا کنید، “بافتمانی می‌شود که از شما استفاده می‌کند”

به یاد دارید که درباره‌ی قلمروی گفتگوییِ تخصصی‌ای (قلمروی زبانی‌ای) صحبت کردیم که از طریق آن، یک پزشک بدن انسان را می‌فهمد و با آن تعامل می‌کند - یعنی قلمروی گفتگوییِ لازم برای طبابتِ تخصصی کردن.

این مثالی از یک قلمروی گفتگویی است که وقتی در آن استادی پیدا کنید، بافتمانی می‌شود که از شما استفاده می‌کند. وقتی یک پزشک در قلمروی گفتگویی استادی پیدا کند، آن قلمروی گفتگویی از آن پزشک استفاده می‌کند. به اصطلاح، بافتمان، طوری که بدن انسان و کارکرد آن برای پزشک بافته می‌شود را شکل می‌دهد تا شیوه‌ی بودن و عمل کردنِ طبیعیِ پزشک، با بدن و کارکردش، که در آن شیوه‌ی خاص برایش بافته می‌شود، همبسته باشد.

آنچه در ادامه آمده است، اکنون باید برای تان معنی داشته باشد چارچوبِ بافتمان که برای این دوره طراحی شده، بافتمانی منحصر بفرد برای راهبر و راهبری است که وقتی در آن استادی پیدا کنید، به طور طبیعی راهبر خواهید بود و اِعمال مؤثر راهبری، ابراز طبیعی تان خواهد شد.

به اصطالح دیگر: چارچوبِ بافتمان در این دوره، بافتمانی برای راهبر و راهبری است که وقتی در آن استادی پیدا کنید، بافتارِ هر موقعیتِ نیازمند راهبری را طوری تحت تأثیر قرار می‌دهد که شیوه‌ی بودن و شیوه‌ی عمل کردن طبیعی شما (ابراز طبیعی خودتان) که با هم همبسته هستند، راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری باشد.

در طول دوره برای شما فرصت هایی فراهم می‌کنیم تا هرآنچه را الزم است، انجام دهید تا در چهار جنبه‌ای که چارچوبِ بافتمان را می‌سازند استادی پیدا کنید، و شما را حمایت می‌کنیم تا از این فرصت ها استفاده کنید.

تسلط بر قدرت بافتمان برای استفاده از شما

آیا در بیان ذیل هیچ‌گونه اصطلاح تخصصی یا حتی هیچ کلمه‌ای هست که معنای آن برای شما واضح نباشد؟ آیا هیچ قسمتی از مفهومی که به شما منتقل می‌شود، وجود دارد که برای‌تان واضح نباشد؟

طوری که “موقعیتی که با آن سروکار دارم” را می‌بافم
توسط بافتمان من برای آن موقعیت تحریف می‌شود.
و شیوه‌ی بودن و عمل‌کردن من،
به طور طبیعی همبسته (در رقص) است با
شیوه‌ی بافتن “موقعیتی که با آن سروکار دارم”.

برای تسلط بر قدرت بافتمان برای استفاده از شما، نیاز هست که اصطلاحات “بافتن”، “همبسته” و “آنچه با آن سروکار دارید” را مطالعه کنید و متن بالا رو برای خودتان چندین بار تکرار کنید.