زندگی، زندگی کردن و شما

گام بعدی در به طور طبیعی راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری به‌ عنوان ابراز طبیعی خود چیست؟

می‌خواهیم پویشی اصیل در مورد ماهیت و کارکرد زندگی، زندگی‌کردن و شما را آغاز کنیم.

به قول مارتین‌هایدگر، پویش اصيل در مورد بودن، همیشه «ویژگی اِعمال خشونت دارد؛ چه در برابر ادعاهای برخاسته از برداشت‌های‌ روزمره، و چه در برابر رضایتِ [غفلت‌آلود] و بدیهیات کرخت‌شده‌اش.» (هایدگر، هستی و زمان، ص ۳۵۹)

فهرست مطالب

پژوهش ماهیت و کارکرد زندگی، زندگی‌کردن و شما

  • زندگی: وقتی درباره‌ی «زندگی» صحبت می‏کنیم، منظورمان چیزی است که من و شما در آن زندگی می‌کنیم.
  • زندگی‌کردن: وقتی درباره‌ی «زندگی‌کردن» صحبت می‏کنیم، منظورمان تعامل فرد با زندگی است، یعنی تعامل من با زندگی و تعامل شما با زندگی. به طور خلاصه، من و شما، زندگی را زندگی می‌کنیم.
  • شما: وقتی در مورد “شما” صحبت می‌کنیم، منظورمان آن کسی است که زندگی برایش وجود دارد و کسی که زندگی می‌کند. (توجه داشته باشید که برای بیشتر ما، “شما” به معنی هر کسی است که وقتی می‌گوییم “من” یا “منم”، به آن اشاره می‌کنیم و خیلی زود متوجه خواهیم شد که این موضوع چقدر محدود‌کننده است.)

اگرچه مسلماً موارد دیگری نیز در مورد هر یک از این تمایزها وجود دارد، اما آنچه در این متن آمده است، بیانی ساده و ابتدایی درباره‌ی معانی هر یک از این اصطلاحات تخصصی است.

زندگی

به بیان ساده می‏توان گفت که زندگی (چیزی که من و شما در آن زندگی می‏کنیم) از مواردی ساخته می‌شود که به صورت‏های زیر برای‏مان بافته می‌شود: 1. چیزها 2. دیگران 3. موقعیت‌ها

چیزها

چیزها در زندگی، از مواردی ساخته می‌شود که به صورت‏های زیر برای ما بافته شده‌اند: - اشیاء فیزیکی و چیدمان و روابط آن‌ها - موجودیت‌های صرفاً موجود در آگاهی (به‌ عنوان مثال: حس‌های بدنی مانند درد؛ تصاویر و مفاهیم و ‌ایده‌هایی که مستقل از خودآگاهی وجود ندارند؛ تجسمات؛ توهمات) - نهاد‌های اجتماعی، یا نهاد‌های فرهنگی و یا شاید به بیانی ملموس‌تر نهاد‌های زبانی (مانند پول، ازدواج، تنیس) - موجودیت‌های حیوانی و گیاهی (با عرض پوزش، سگ‌تان هم در این دسته قرار می‌گیرد)

دیگران

دیگران در زندگی، وضعیت‌های پیرامونی‌ای هستند که به صورت افرادِ غیرِ شما، برای شما بافته می‌شود.

موقعیت‌ها

موقعیت‌ها در زندگی، از وضعیت‌های پیرامونی‌ای تشکیل شده‌اند که به این صورت برای‌مان بافته می‌شود: - آن دسته از وضعیت‌های پیرامونی‌ که روی‌هم‌رفته به ‌نظر می‏رسد هویت متمایزی دارند - ما در زندگی از موقعیتی به موقعیتی دیگر در حرکتیم (روی این موضوع گیر نکنید که به ‌نظر می‏رسد برخی موقعیت‏ها از بخش‏هایی ساخته شده‏اند که می‌توان آن‌ها را «زیرـموقعیت» خواند، یا اینکه به ‌نظر می‏رسد بعضی موقعیت‏های خاص تکرار می‏شوند، یا اینکه برخی موقعیت‏ها به صورت موقعیت‏های پراکنده‌شده در طول زمان شکل می‏گیرند.)

خلاصه‌ی بخش زندگی

به بیان ساده می‏توان گفت زندگی (آنچه من و شما در آن زندگی می‏کنیم) از مواردی ساخته می‏شود که به صورت‏های زیر برای‌مان بافته شده است: 1. چیزها: اشیا فیزیکی، موجودیت‌های صرفاً موجود در آگاهی، نهاد‌های اجتماعی یا زبانی، موجودیت‌های حیوانی و گیاهی؛ 2. دیگران: افراد غیرِ شما؛ 3. موقعیت‏ها: آن دسته از وضعیت‌های پیرامونی‌ که روی‌هم‌رفته به ‌نظر می‏رسد هویتِ متمایزی دارند.

زندگی کردن

وقتی می‏گوییم «زندگی‌کردن»، منظورمان کارهای یک فرد در زندگی، و اثراتی است که آن کارها بر زندگی می‏گذارد.

به عبارت دیگر، وقتی می‏گوییم «زندگی‌کردن»، منظورمان، هم کارهای من و شما و هم اثری است که آن کارها، بر روی چیزها، دیگران، موقعیت‏ها و خودمان در زندگی می‏گذارد.

این جهان کوهست و فعل ما ندا       سوی ما آید نداها را صدا (مولوی)

توجه داشته باشید که آنچه فرد در زندگی انجام می‏دهد، تأثیر دو جانبه‌ی تسلسلی بر روی زندگی و زندگی‌کردن می‏گذارد. به عبارتی، تأثیری که زندگی‌کردن ما (یعنی کارهایی که در زندگی انجام می‌دهیم) بر روی زندگی (چیزها، دیگران، موقعیت‌ها) و خودمان دارد، هم بر روی زندگی و هم بر روی زندگی‌کردن اثر می‌گذارد. بعضاً به این اثر ثانویه، به اصطلاح «پیامدهای ناخواسته» گفته می‏شود.

به این نکته نیز توجه داشته باشید که زندگی‌کردن، پویاست (حتی اگر در حال حاضر، اِبراز بیرونیِ این پویایی، منفعل بودن و یا حتی کناره‌گیر‌بودن باشد).

شما

وقتی در مورد اینکه منظور از شما چیست، عمیق‏تر می‌شویم، آنچه که به‌ عنوان شما مدنظر است، به شیوه‏ای غنی‌تر و قدرتمندتر بافته می‌شود - به طوری که حتی آن شمایی را که در اصطلاح زیر بیان شده است، متحول خواهد کرد.

در حال حاضر منظور ما از شما، آن کسی است که زندگی برایش وجود دارد، و آن کسی است که زندگی را زندگی می‏کند ـ و یا همان‌طور که بیشتر مردم فکر می‌‏کنند، وقتی کسی می‏گوید «شما»، منظورش آن چیزی است که وقتی می‌گویید «من» یا «منم»، به آن اشاره می‏‌کنید.

زندگی، زندگی‌کردن و شما، یکپارچه

توجه داشته باشید که این قسمت، درباره‌ی ماهیت بنیادی و ذاتیِ بودن برای انسان صحبت می‏‌کند، که تفاوت دارد با شیوه‌ی بودنِ خاص و لحظه ‌به ‌لحظه‌ی فردیِ هر شخص (حالات و احوالات درونی شخص).

همان‌گونه که شما بعداً این را برای خودتان خواهید دید، در نهایت، زندگی، زندگی‌کردن و شما به‌صورت زیسته، یکپارچه بافته می‌شود (توجه داشته باشید زیستن - تجربه کردن به صورت زیسته -، با زندگی‌کردن به صورت مفهومی متمایز است. زندگی‌کردن به صورت مفهومی، همان ‌طوری است که بیشتر مردم زندگی می‏‏کنند، حتی اگر از آن آگاه نباشند - جلوتر بیشتر به این موضوع می‏پردازیم.)

زندگی، زندگی‌کردن و شما به‌صورت زیسته، یکپارچه بافته می‌شود؛ برای یک انسان مساله‌ی زندگی، زندگی‌کردن و شما، به‌صورت زیسته، خیلی ساده، این است که بودن‌ در حالت تمام و کمالش باشد.

با توجه به آنچه گفته شد، وقتی در این قلمروی گفتگویی درباره‌ی «زندگی» صحبت می‏کنیم، منظورمان چیزها، دیگران و موقعیت‌هاست، آن ‌طوری که همچنان که زندگی زندگی‌می‌شود، هر یک در تجربه‌ی شما عملاً بافته می‌شود، نه به آن شکلی که آن‌ها در مفاهیم، بازنمایی‌ها یا تصاویرِ شما درباره‌ی چیزها یا دیگران یا خودتان، وجود دارند.

و همین‌طور وقتی در این قلمروی گفتگویی، در مورد «شما» صحبت می‏شود، منظورمان از شما، جدا یا مجزا از زندگی نیست، بلکه منظور شمایی است که با زندگی در تعامل است - یعنی در تعامل با چیزها، دیگران، خودتان و موقعیت‌ها.

مفاهیم: ایده‌ها، نظریات یا باورهایی که فرد در مورد چیزی یا کسی دارد. این ایده‌ها ممکن است بر اساس تجربیات گذشته، آموزش‌ها یا فرهنگ شکل گیرند.
به عنوان مثال، فرض کنید شما هیچ‌وقت به یک کشور خاص سفر نکرده‌اید، اما بر اساس آنچه در مدیا دیده‌اید یا از دیگران شنیده‌اید، یک تصویر ذهنی از آن کشور دارید. این تصویر ذهنی، مفهوم شما از آن کشور است.

بازنمایی‌ها: نحوه‌ی تصویرسازی یا نمایش دادن چیزی در ذهن فرد. این ممکن است به صورت تصاویر ذهنی، صداها یا حتی احساسات باشد.
به عنوان مثال، وقتی به کلمه “ساحل” فکر می‌کنید، ممکن است تصویری از دریا، ماسه و آفتاب در ذهنتان بیاید. این تصویر، نمایش ذهنی شما از ساحل است.

تصاویر: تصاویر واقعی یا خیالی که در ذهن فرد وجود دارد. این ممکن است تصاویری باشد که فرد در گذشته دیده است یا تصاویری که فرد خودش در ذهن خود خلق کرده است. به عنوان مثال، فرض کنید در کودکی یک بار به یک باغ وحش رفته‌اید. تصویری که از آن روز در ذهنتان دارید، تصویر ذهنی شما از آن تجربه است.

در کل، این قسمت از متن به ما می‌گوید که وقتی در این “قلمرو گفتگو” در مورد “زندگی” صحبت می‌کنیم، منظور ما واقعیت‌هایی است که واقعاً تجربه می‌شوند، نه تصاویر، مفاهیم یا نمایش‌های ذهنی که ممکن است در ذهن ما از آن‌ها وجود داشته باشد.

در این بخش، متن به ما نشان می‌دهد که ما معمولاً در زندگی به صورت خودکار و بدون تامل عمیق به مواجهه با موقعیت‌ها پرداخته‌ایم. این مواجهه ممکن است بر اساس یک بازنمایی از واقعیت، یک تصویر دو بعدی یا یک مفهوم خاص باشد. به عبارت دیگر، ما بر اساس تصاویر و مفاهیمی که در ذهن خود داریم به تجربیات زندگی پاسخ می‌دهیم، نه بر اساس واقعیت خالص و بدون واسطه.

برای مثال، فرض کنید که شما همیشه فکر می‌کنید مردم نسبت به شما بی‌توجه هستند. حتی اگر کسی به شما لبخند بزند یا با شما مهربان باشد، شما ممکن است این رفتار را نادیده بگیرید یا تفسیر کنید که او فقط می‌خواهد چیزی از شما بگیرد. در این مورد، “تصویر دو بعدی” یا “مفهوم” شما نسبت به دیگران باعث می‌شود که شما واقعیت را به گونه‌ای تجربه کنید که با واقعیت خالص مطابقت ندارد.

نقل قولی درباره‌یکپارچگیِ زندگی، زندگی‌کردن و شما

پروفسور آلوا نو (Alva Noë, 2008)، در یکی از برنامه‌های Edge talk می‏‌گوید:
« … زندگی چیست؟ می‏توان به تمام انواع فرایندهای شیمیایی، فرایندهای متابولیک و فرایندهای تولید‌مثل اشاره کرد؛ که همه‌ی این‏ها، در جایی که زندگی هست حضور دارند. اما سؤال این‌جاست که زندگی کجاست؟ شما نمی‏‌گویید که زندگی، چیزی است که درونِ یک موجود زنده وجود دارد.
زندگی، همان فرایندی است که موجود زنده در آن شرکت می‌کند … اگر می‌خواهید زندگی را پیدا کنید، به پویاییِ تعامل حیوانات با دنیای‌شان توجه کنید. زندگی آنجاست. زندگی درون آن حیوان نیست. زندگی، طوری است که آن حیوان در دنیا هست». [پاراگراف‌بندی اضافه شده است]