هستی شناسی و پدیدار شناسی: دو رویکرد به فهم وجود

هستی‌شناسی و پدیدارشناسی دو رشته فلسفی هستند که با موضوعات مربوط به وجود، آگاهی، و تجربه می‌پردازند. اما هر کدام به شیوه خاص خود به این موضوعات نگاه می‌کنند.

فهرست مطالب

هستی‌شناسی

کلمه‌ی هستی‌شناسی (ontology) برگرفته از کلمات یونانی oto به معنی بودن و logos به معنی مطالعه - یعنی “مطالعه‌ی بودن” است. در حقیقت هستی‌شناسی به بررسی معنا و طبیعت بودن به طور کلی می‌پردازد. هستی‌شناسان سعی می‌کنند پاسخ به سوالاتی مانند “چیستی وجود؟”، “چه چیزی وجود دارد؟”، و “چگونه می‌توانیم وجود را بشناسیم؟” بدهند. برای مثال، فرض کنید شما در حال تفکر در مورد مفهوم “عشق” هستید. هستی‌شناسی به سوالاتی مانند “عشق چیست؟”، “عشق واقعاً وجود دارد یا فقط یک ایده است؟”، “اگر عشق وجود دارد، چگونه می‌توانیم آن را بشناسیم؟” پاسخ می‌دهد.

اگرچه هستی‌شناسی به عنوان یک حوزۀ کلی به بودن هر چیزی می‌پردازد، اما ما در اینجا به هستی‌شناسی انسان‌ها می‌پردازیم (طبیعت و کارکرد بودن برای انسان ها). و ما به خصوص به هستی‌شناسی راهبر و راهبری می‌پردازیم (کارکرد و طبیعت بودن برای یک راهبر و عملکردهای راهبری موثر). آن بودنی که فرد در هنگام راهبر بودن هست، نگرش و دریافت‌ها، احساسات، تصور خالق، فکر کردن، برنامه ریزی، و در نتیجه عملکردهای او را در راهبری کردن شکل می‌دهد.

از منظرهای مختلفی می‌توان به طبیعت و کارکرد انسان‌ها پرداخت - مثال از منظر روانشناسی، نظریۀ تکاملی، اقتصاد یا علم عصب شناسی. منظر روانشناختی از منظر کارکرد ذهن، طبیعت انسان را مورد بررسی قرار می‌دهد، منظر تکاملی از منظر حرکت تکاملی برای بقا و روابط جنسی، طبیعت انسان را مورد بررسی قرار می‌دهد، منظر عصب شناختی از منظر کارکرد مغز طبیعت انسان را بررسی می‌کند، و منظر اقتصادی از طریق تولید و مبادله طبیعت انسان را مورد بررسی قرار می‌دهد، و … .

هستی‌شناسی نیز صرفا منظر دیگری است که از طریق آن می‌توان طبیعت انسان را مورد بررسی قرار داد. اگرچه هستی‌شناسی از سایر منظرهانیز بهره می‌گیرد، اما این منظر به بررسی طبیعت بودن برای انسان‌ها می‌پردازد. وقتی راهبر و راهبری از منظر هستی‌شناختی مورد بررسی و کاوش قرار می‌گیرد، انواعی از بودن که راهبر بودن را بنا می‌کنند و منجر به به عملکرد مؤثر راهبری می‌شوند مدنظر است.

اگرچه اصطالح رسمی برای مطالعۀ هستی همان واژۀ هستی‌شناسی است، اما پویشِ در حال زندگی و در حال تجربۀ بودن و عملکرد انسان‌ها را پدیده شناسی می‌نامند. ما برای فراهم کردن دسترسی عملی به آنچه مدل هستی‌شناختی برایمان آشکار می‌کند (باز می‌کند) از روش پدیده شناختی استفاده می‌کنیم.

وقتی می‌گوییم “اگرچه اصطلاح رسمی برای مطالعۀ هستی همان واژۀ هستی‌شناسی است”، منظور این است که هستی‌شناسی رشته‌ی فلسفی رسمی است که به بررسی معنا و طبیعت وجود به طور کلی می‌پردازد.

اما وقتی می‌گوییم “اما پویشِ در حال زندگی و در حال تجربۀ بودن و عملکرد انسان‌ها را پدیده شناسی می‌نامند”، منظور این است که پدیدارشناسی رویکردی است که به تجربه‌ی مستقیم و زنده‌ی بودن و عملکرد انسان‌ها می‌پردازد.

وقتی می‌گوییم “ما برای فراهم کردن دسترسی عملی به آنچه مدل هستی‌شناختی برایمان آشکار می‌کند (باز می‌کند) از روش پدیده شناختی استفاده می‌کنیم”، منظور این است که پدیدارشناسی روشی عملی و تجربی است که می‌تواند به ما کمک کند تا به فهم عمیق‌تری از آنچه که هستی‌شناسی برایمان آشکار می‌کند، برسیم. به عبارت دیگر، پدیدارشناسی می‌تواند به ما کمک کند تا تجربه‌ی مستقیم و عمیق‌تری از بودن و عملکرد انسان‌ها داشته باشیم.

راهبر بودن و عملکرد مؤثر راهبری به عنوان ابراز طبیعی خود، از یاد گرفتن و تلاش برای تقلید خصوصیات و سبک‌های راهبران برجسته ناشی نمی‌شود، و همچنین از یاد گرفتن آنچه راهبران انجام می‌دهند و تلاش برای تقلید از آن‌ها نیز ناشی نمی‌شود (و مسلما صرفا از قرار گرفتن در جایگاه راهبری یا قدرت نیز ناشی نمی‌شود).

استادی معرفت شناسانه در یک موضوع، منجر به دانستن می‌شود. استادی هستی‌شناسانه در یک موضوع، منجر به بودن می‌شود.

وقتی می‌گوییم “استادی معرفت‌شناسانه در یک موضوع، منجر به دانستن می‌شود”، منظور این است که وقتی شما یک موضوع را به طور عمیق و جامع مطالعه می‌کنید (که این مطالعه معرفت‌شناسانه نامیده می‌شود)، شما به دانستن یا فهمیدن آن موضوع می‌رسید. به عبارت دیگر، شما اطلاعات، داده‌ها، و دانش لازم را در مورد آن موضوع کسب می‌کنید.

اما وقتی می‌گوییم “استادی هستی‌شناسانه در یک موضوع، منجر به بودن می‌شود”، منظور این است که وقتی شما یک موضوع را از منظر هستی‌شناسی مطالعه می‌کنید (یعنی شما به بررسی طبیعت وجود و معنای آن می‌پردازید)، شما به تجربه‌ی مستقیم و عمیق‌تری از آن موضوع می‌رسید. به عبارت دیگر، شما نه تنها در مورد آن موضوع می‌دانید، بلکه شما آن موضوع را “تجربه” می‌کنید یا در آن “زندگی” می‌کنید.

به طور کلی، این جمله به این نکته اشاره می‌کند که دانستن و بودن دو جنبه متفاوت از فهم و تجربه‌ی ما از جهان هستند، و هر کدام نتیجه‌ی نوع خاصی از مطالعه و فهم هستند.

دسترسی پیدا کردن به راهبر بودن و عملکرد مؤثر راهبری به عنوان ابراز طبیعی خود همچنین نیازمند آن است که فرد به عواملی بپردازد که در همۀ انسان‌ها هست و رهایی شخص در بودن و عمل کردن را محدود می‌کند - عواملی که نگرش و دریافت، احساسات، تصور خالق، فکر کردن، و برنامه ریزی فرد را محدود می‌کنند و به آن‌ها شکل می‌دهند. وقتی فرد توسط این عوامل که به آن‌ها “محدودیت های هستی‌شناختی” می‌گوییم محدود نمی‌شود یا شکل نمی‌گیرد، شیوه‌ی بودن و عمل کردن او به طور طبیعی به بهترین شیوه‌ی بودن و عمل کردن او در هر موقعیت راهبری تبدیل می‌شود.

پدیدار شناسی

از سوی دیگر، پدیدارشناسی به بررسی و تحلیل تجربیات مستقیم و آگاهی از جهان می‌پردازد. پدیدارشناسان سعی می‌کنند تجربیات و ادراکات ما را از جهان بررسی کنند، بدون اینکه از پیش فرضیاتی در مورد طبیعت واقعیت داشته باشند. برای مثال، فرض کنید شما در حال نشستن در یک کافه هستید و یک فنجان قهوه را می‌نوشید. پدیدارشناسی به تجربه‌ی مستقیم شما از این لحظه می‌پردازد: حس گرمای فنجان در دست شما، بوی قهوه، طعم آن در دهان شما، صدای صحبت‌های افراد دیگر در کافه، و تمام ادراکات دیگری که شما در این لحظه دارید.

وقتی می‌گوییم “بدون اینکه از پیش فرضیاتی در مورد طبیعت واقعیت داشته باشند”، منظور این است که پدیدارشناسان سعی می‌کنند تجربیات و ادراکات ما را بررسی کنند بدون اینکه از پیش فرضیاتی در مورد طبیعت واقعیت، یا آنچه که “واقعاً” هست، استفاده کنند.

به عنوان مثال، فرض کنید شما یک سیب را می‌بینید. یک فیزیکدان ممکن است بگوید که سیب در واقع مجموعه‌ای از ذرات است که در یک الگوی خاص ترکیب شده‌اند. یک بیولوژیست ممکن است بگوید که سیب یک میوه است که توسط یک درخت سیب تولید شده است. این همه پیش‌فرض در مورد طبیعت “واقعی” سیب است.

اما یک پدیدارشناس سعی می‌کند به تجربه‌ی مستقیم شما از سیب بپردازد: رنگ قرمز آن، حس سفتی آن در دست شما، طعم شیرین آن وقتی که شما از آن می‌خورید. پدیدارشناس سعی می‌کند این تجربیات را بررسی کند بدون اینکه از پیش فرضیاتی در مورد طبیعت “واقعی” سیب استفاده کند. برای پدیدارشناس، تجربه‌ی شما از سیب همان “واقعیت” است.

بنابراین، تفاوت اصلی بین پدیدارشناسی و هستی‌شناسی این است که پدیدارشناسی بر تجربیات و ادراکات مستقیم ما از جهان تمرکز دارد، در حالی که هستی‌شناسی به بررسی معنا و طبیعت وجود به طور کلی می‌پردازد. هر دو رویکرد می‌توانند به ما کمک کنند تا به فهم عمیق‌تری از وجود و تجربه‌هایمان برسیم.

محدودیت های هستی‌شناسی

محدودیت‌های هستی‌شناختی به عواملی اشاره می‌کند که شکل، محدودیت، یا تأثیری بر “بودن” یا وجود انسان‌ها دارند. این محدودیت‌ها می‌توانند شامل باورها، نگرش‌ها، ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها، تجربیات گذشته (محدودیت‌های ادراکی)، و حتی ساختارهای فیزیکی و بیولوژیکی (محدودیت‌های عملکردی) ما باشند.

به عنوان مثال، اگر شخصی باور دارد که او نمی‌تواند هنرمند خوبی باشد زیرا هیچوقت در زمینه‌ی هنر آموزش ندیده، این یک محدودیت هستی‌شناختی است. این باور محدود کننده می‌تواند تأثیر مستقیمی بر “بودن” او داشته باشد، یعنی او خود را هنرمند نمی‌بیند و احتمالاً هرگز تلاش نمی‌کند تا هنرمند شود.

یا اگر شخصی باور دارد که او باید همیشه کار خود را به طور کامل انجام دهد و هرگز اشتباه نکند، این باور می‌تواند به عنوان یک محدودیت هستی‌شناختی عمل کند. این باور می‌تواند او را محدود کند، زیرا او ممکن است از تلاش کردن در کارهای جدید یا چالش‌برانگیز خودداری کند به خاطر ترس از اشتباه کردن.

در هر دو مورد، این محدودیت‌های هستی‌شناختی می‌توانند تأثیر مستقیمی بر شیوه‌ی “بودن” یا وجود انسان‌ها داشته باشند، و می‌توانند مانع از تجربه‌ی کامل و عمیق‌تر بودن و زندگی شوند.

محدودیت‌های هستی شناسانه، موانعی برای ابراز طبیعی خود یک فرد محسوب می‌شوند که ذاتا در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد و برای رهایی از آن‌ها باید آن‌ها را از میان برداشت یا حداقل آن‌ها را کاهش داد.

خلاصه

هستی‌شناسی و پدیدارشناسی دو رشته فلسفی هستند که با موضوعات مربوط به وجود، آگاهی و تجربه سروکار دارند. اما هر کدام به شیوه خاص خود به این موضوعات نگاه می‌کنند.

هستی‌شناسی به مطالعه ماهیت وجود، به طور کلی می‌پردازد. این رشته سعی می‌کند پاسخ به سوالاتی مانند «وجود چیست؟»، «چه چیزی وجود دارد؟»، و «چگونه می‌توانیم وجود را بشناسیم؟» را بدهد.

پدیدارشناسی به مطالعه تجربه آگاهانه انسان می‌پردازد. این رشته سعی می‌کند چگونگی تجربه ما از جهان را توصیف و تحلیل کند.

تفاوت اصلی بین هستی‌شناسی و پدیدارشناسی در این است که هستی‌شناسی به مطالعه وجود به طور کلی می‌پردازد، در حالی که پدیدارشناسی به مطالعه تجربه آگاهانه انسان می‌پردازد.

در مورد راهبری، هستی‌شناسی به مطالعه ماهیت راهبری به طور کلی می‌پردازد. این رشته سعی می‌کند پاسخ به سوالاتی مانند «راهبری چیست؟»، «راهبر چه کسی است؟»، و «چه کسی می‌تواند راهبر باشد؟» را بدهد.

پدیدارشناسی به مطالعه تجربه آگاهانه راهبران می‌پردازد. این رشته سعی می‌کند چگونگی تجربه راهبران از راهبری را توصیف و تحلیل کند.

به طور خلاصه، می‌توان گفت که هستی‌شناسی به مطالعه ماهیت وجود و پدیدارشناسی به مطالعه تجربه آگاهانه انسان می‌پردازد. در مورد راهبری، هستی‌شناسی به مطالعه ماهیت راهبری به طور کلی می‌پردازد، در حالی که پدیدارشناسی به مطالعه تجربه آگاهانه راهبران می‌پردازد.

درک تفاوت بین هستی‌شناسی و پدیدارشناسی برای درک بهتر این دو رشته فلسفی و کاربرد آن‌ها در حوزه‌های مختلف، از جمله راهبری، ضروری است.