جهان‌بینی (مدل ما از واقعیت)

دیکشنری Encarta (2004) جهان‌بینی را اینگونه تعریف می‌کند: «یک تفسیر جامع یا تصویری از کل جهان و بشریت».

جهان‌بینی یا مدلِ ما از واقعیت، شبکه¬ای از نظرات، باورها، جهت¬گیری‌ها، تعصبات، موارد جا افتاده در فرهنگ و جامعه، و فرضیات مسلمی ‌است که بازبینی نشده و یک فرد از طریق آنها دنیا، دیگران و خودش را تفسیر و با آنها تعامل می‌کند. در حقیقت یک فرد همه چیز را از طریق لنز جهان‌بینی¬اش می‌بیند. این لنز، جنبه‌ی مهمی ‌از بودنِ یک فرد را تشکیل می‌دهد، یعنی آنطور که دنیا، دیگران و خود فرد برایش به نظر می‌رسد، توسط جهان‌بینی¬اش محدود می‌شود و شکل می‌گیرد.

برای آنکه ببینید چگونه جهان‌بینی یک فرد، دیدگاه او را درباره‌ی دنیا، دیگران و خودش محدود می‌کند و به آن شکل می‌دهد، این مثال‌ها را در نظر بگیرید: تحول از کیهان¬شناسی بطلمیوس به کیهان¬شناسی کوپرنیک؛ تحول از انسان‌هایی که دیگران برای‌شان تصمیم می‌گیرند (دیگران مثل رؤسای قبیله‌، فرماندهان ارتش، پادشاهان، امپراتورها و کشیش‌های عالی‌رتبه) به اعضای مصمم یک جامعه‌ی مدنی؛ تحول از توضیح سوخت به‌عنوان مایه‌ی آتش به نظریه‌ی واکنش‌های شیمیایی لاوازیه؛ تحول از یک الگوی آفرینشی به‌یک الگوی تکاملی؛ تحول معنای انسان بودن از دیدن بعضی انسان‌ها به عنوان انسان‌های فرعی که برده داری را توجیه می‌کرد، به معنایی از انسان بودن که هیچ انسانی را به عنوان انسان فرعی نمی‌بیند؛ تحول از مکانیک کلاسیک به مکانیک کوانتوم که مکانیک را ازنو و متفاوت از مکانیک کلاسیک تعریف کرد؛ و در نهایت انقلابِ شناختی که رویکردهای رفتارشناسی را به مطالعات روانشناسی تبدیل کرد و در نتیجه شناخت را به عنوان یک اصل اساسی در مطالعه‌ی رفتار انسان، پذیرفت.

یک مثالِ به¬روز از جهان‌بینی محدودکننده (که دیدن آن سخت‌تر است)، جهان‌بینیِ «علت‌ومعلول» است که بیشتر مردم، آن را دارند. اکثر ما، بر این باور هستیم که هر آنچه که با آن مواجه می‌شویم، معلول چیز دیگری است. این جنبه از جهان‌بینی، هر پدیده‌ای را که از جنس علت‌ومعلول نباشد، برای اکثرِ ما نامفهوم می‌سازد. مثالی از یک پدیده‌ی غیر علت‌ومعلولی، که صحت آن از نظر علمی‌ هم تأیید شده، پدیده‌ی «در هم تنیدگی» است. این نام، توسط فیزیکدانان کوانتوم به ارتباط آنی، تغییرناپذیر و غیر علت‌ومعلولی وضعیتِ دو ذره‌ی کوانتوم نسبت داده شده که ابتدا با هم تماس پیدا می‌کنند و سپس در یک فاصله¬ای از یکدیگر قرار می‌گیرند. مهم نیست فاصله‌ی بین آنها چقدر باشد، اگر یکی از آنها دستخوش تغییر شود، دیگری همان لحظه واکنش نشان می‌دهد، حتی اگر تمام دنیا بین آن دو قرار بگیرد.

جهان‌بینی ما، یک جهان‌بینی فیزیکدانی نیست. بنابراین با توجه به جهان‌بینی ما (مدل ما از واقعیت)، که هر آنچه که با آن مواجه می‌شویم، معلول چیز دیگری است، باید بگوییم وضعیت یک ذره، علت وضعیت ذره‌ی دیگر است. هر چند، این نمی‌تواند درست باشد، زیرا وقتی بر روی یکی از این دو ذره اقدامی انجام می‌دهیم، در یک فاصله¬ی معینی از یکدیگر قرار دارند و حال آنکه نتیجه‌ی حاصل، یک نتیجه‌ی آنی است. به همین خاطر، این ارتباط نمی‌تواند یک رابطه‌ی علت‌ومعلولی باشد. وقتی دو ذره از هم فاصله دارند، واکنش آنی آنها، اگر یک پدیده‌ی علت‌ومعلولی باشد، این امر را نقض می کند که سرعت نور حداکثر سرعت انتقال اطلاعات از محلی به محل دیگر است (امری که از طریق آزمایش اثبات شده است) - یعنی این را نقض می کند که برای آنکه چیزی معلول یک علت باشد، حداکثر می‌تواند با سرعت نور به علت خود واکنش نشان دهد.

این تنها زمانی است که می‌توانم متصور شوم که وقتی یک نظریه، به‌ یک پیش¬بینی عجیب¬وغریب منجر شود و آن پیش¬بینی توسط یک سری آزمایش¬های استادانه تأیید شود، همه از آن نتیجه ناراحت شوند. ما واقعاً دوست نداریم طبیعت به ما بگوید که دیدگاهِ آشنایمان درباره‌ی دنیا و جهان‌بینی ما (مدل ما از واقعیت) دیگر جایگاهی ندارد. (Trefil 2008)

مثال دیگری در حوزه‌ی کوانتوم مطرح می‌کنیم که نشان می‌دهد چگونه جهان‌بینی (مدل واقعیت)‌ یک فرد، به عنوان لنز عمل می‌کند و در نتیجه فرد همه‌ی دنیا را از طریق آن لنز می‌بیند: حتی انیشتین بزرگ هم وقتی با اصل عدم قطعیت ‌هایزنبرگ مواجه شد، جهان‌بینی¬اش (مدل او از واقعیت) او را محدود کرد و گفت: خدا با جهان طاس¬بازی نمی‌کند. او همچنین واقعیتِ در هم تنیدگی را با عنوان «شبح¬وارانه عمل‌کردن در یک فاصله» مورد انتقاد قرار داد. انیشتین بر این باور بود که ثابت خواهد شد در این نظریه، صرفاً چند اشتباه وجود دارد. حتی یک بار نوشت: «این نظریه که ‌یک الکترون در معرض تابش نور، باید به اختیار خودش، نه تنها لحظه‌ی پرش بلکه مسیرش را نیز انتخاب کند، برای من کاملاً غیر قابل تحمل است. در این صورت من ترجیح می‌دهم به جای فیزیکدان، پینه¬دوز باشم، یا حتی کارمند یک قمارخانه باشم.» خوشحالیم که انیشتین مجبور نشد فیزیک را رها کند. زیرا دقیقاً پس از مرگش بود که آزمایش¬ها، پدیده‌ی غیر علت¬ومعلولیِ در هم تنیدگی را اثبات کردند - همه‌ی اینها نشان می‌دهد که جهان‌بینی (الگوی واقعیت) یک فرد، دیدگاه او را درباره‌ی دنیا محدود می‌کند و به آن شکل می‌دهد، و این حتی درباره‌ی انسان‌های برجسته و بزرگ هم صدق می‌کند. و همچنین به این نکته توجه کنید که تغییر دادن جهان‌بینی، مخصوصاً برای هر یک از ما که انیشتین نیستیم، تا چه حد چالش‌برانگیز و حتی تهدید¬آمیز است (درباره‌ی مؤثر برخورد¬کردن با این موضوع، توضیحات بیشتری خواهیم داد).

فیزیکدانی به نام James Trefil برای در هم تنیدگی، یک مثال روزمره را مطرح می‌کند: «اگر دو توپ بیس بال را کف دست¬تان بگذارید و سپس یکی را به چپ و دیگری را به سمت راست پرتاب کنید، انتظار دارید اندازه‌گیری سرعت یک توپ، بر سرعت توپ دیگر اثر نگذارد … اما در مورد الکترون‌ها اینطور نیست. وقتی دو الکترون با هم تماس پیدا می‌کنند، هرگز این تماس را فراموش نمی‌کنند. مثل این است که با اندازه¬گیری توپی که در دست چپ قرار دارد، تعیین کنید توپی که در دست راست است چه کار ‌کند. مشکلات و عدم تمایلی که انسان‌ها در تغییر جهان‌بینی¬شان با آن مواجه می‌شوند، توسط مشاهدات Stapp نشان داده شده است؛ که با اینکه بیش از سه چهارم قرن، از دگرگونی قوانین کلاسیک گذشته است، اما همچنان نظریه‌ی جبر مکانیکی بر محيط فکری عموم، غالب است.»

مقدمه‌ی پدیده‌ی غیر علت¬ومعلولی که بر خلاف تصور ماست و در اینجا مثال در هم تنیدگی برای آن مطرح شد، ذهن را در هم می‌شکند و به محدودیت‌هایی که توسط جهان‌بینی¬مان بر ما تحمیل می‌شود، اشاره می‌کند. متأسفانه «دیدن» جهان‌بینی خودمان، کار فوق‌العاده سختی است. جهان‌بینی یک فرد، مانند هوا برای پرنده، یا آب برای ماهی است؛ و معمولاً نمی‌توانیم آن را ببینیم. با این وجود، برای هر یک از ما، جهان‌بینی (یا الگوی واقعیت) - یعنی شبکه‌ای از نظرات، باورها، جهت‌گیری‌ها، تعصبات، موارد جا افتاده در فرهنگ و جامعه، و فرضیات مسلم بازبینی¬نشده درباره‌ی دنیا، دیگران و خودمان - جنبه‌ی مهمی ‌از بودن ما را تشکیل می‌دهد و شیوه‌ی بودن ما را در برخورد با دنیا، دیگران و خودمان محدود می‌کنند و به آن شکل می‌دهد.