تمایز بین فکر کردن و بودن: کشف حقیقتی عمیقتر از ذهن
فهرست مطالب
مقدمه
در زندگی روزمره خود، بسیاری از ما با مفاهیمی مانند فکر کردن و بودن آشنا هستیم. اما آیا واقعاً میدانیم چه معنایی پشت این دو مفهوم مهم وجود دارد؟ آیا میتوانیم تمایزی صحیح بین آنها برقرار کنیم و درک عمیقتری از وجود خود داشته باشیم؟ در این مقاله، به بررسی مفهوم فکر کردن و بودن پرداخته و تلاش میکنیم تا یک دیدگاه جدید و شفافتر را در این زمینه ارائه دهیم.
بخش اول: فهم درست از فکر کردن
در این بخش، به بررسی مفهوم فکر کردن و عملکرد ذهن در زندگی روزمره پرداخته میشود. این بخش شامل موارد زیر است:
فعالیت ذهنی و فرایند فکر کردن
فکر کردن یکی از فعالیتهای اساسی و طبیعی ذهن انسان است. این فرایند شامل تولید و تدوین اندیشهها، ارزیابی و تفسیر اطلاعات، حل مسائل، تصمیمگیری و برنامهریزی است. هنگامی که فکر میکنیم، ذهن ما به صورت پیوسته از اندیشه به اندیشه پیش میرود و این فرایند میتواند آگاهانه یا بیوقفه اتفاق بیفتد.
برای مثال، تصور کنید که شما در حال برنامهریزی یک سفر هستید. در این حالت، فکر کردن شامل تدوین برنامه سفر، تصمیمگیری درباره مقصد و فعالیتهایی که میخواهید در طول سفر انجام دهید و بررسی مواردی مانند هزینهها، زمانبندی و منابع مورد نیاز میشود. این فرایند فکر کردن به شما امکان میدهد تا به طور آگاهانه اقدامات خود را برنامهریزی کنید و در نتیجه برنامههای موفق تری داشته باشید.
نقش فکر کردن در تعامل با دنیا و درک واقعیت
فکر کردن نقش بسیار مهمی در تعامل با دنیا و درک واقعیت دارد. از طریق فکر کردن، ما تجربهها و اطلاعات را تحلیل و میفهمیم، الگوها و ارتباطات را تشخیص میدهیم و بر اساس آنها اقداماتمان را برنامهریزی میکنیم.
به عنوان مثال، وقتی شما در حال مطالعه یک کتاب هستید، فکر کردن به شما کمک میکند تا مطلب را درک کنید، مفاهیم را به هم وصل کنید و به عمق موضوع بپردازید. شما از طریق فکر کردن قادر خواهید بود تا نکات کلیدی را استخراج کنید و دانستههای خود را به تجربه و اطلاعات قبلیتان ارتباط دهید. این نوع فکر کردن به شما امکان میدهد تا به طور واقعی و گستردهتری با دنیا در ارتباط باشید و اطلاعات جدیدی را دریافت کنید.
محدودیتها و مسائل مرتبط با فکر کردن
اگرچه فکر کردن قابلیتها و فرصتهای زیادی را برای ما فراهم میکند، اما میتواند نیز با محدودیتها و مسائل مرتبط با آن همراه باشد. برخی از این محدودیتها شامل:
تمایل به دخالت زیاد ذهن تمایل به دخالت زیاد ذهن به معنای دخالت غیرضروری و بیش از حد در فکر کردن و اندیشهپردازی است. این میتواند باعث پراکندگی توجه، عدم تمرکز و اشتباه در تصمیمگیری شود. به عنوان مثال، فرض کنید که شما در حال برنامهریزی یک سفر هستید و به خاطر تمایل زیاد ذهن، درگیر تمام جزئیات کوچک سفر میشوید. به جای تمرکز بر مهمترین جنبهها مانند برنامهریزی مقصد و فعالیتهای اصلی سفر، شما درگیر جزئیات غیرضروری میشوید مانند انتخاب هتل یا تصمیمگیری درباره لباسهایی که میبایست ببرید. این دخالت زیاد ذهن میتواند به تعویق در برنامهریزی سفر و افزایش استرس منجر شود.
تحلیل بیش از حد تحلیل بیش از حد به معنای عمیق بررسی و تحلیل جزئیات یک مسئله است که ممکن است منجر به تعویق در تصمیمگیری و اتخاذ اقدامات شود. برای مثال، فرض کنید که شما در حال انتخاب یک محصول برای خرید آنلاین هستید. به جای انتخاب بر اساس ویژگیهای اصلی محصول و تصمیمگیری سریع، شما به بررسی جزئیات فنی، نظرات کاربران و مقایسه محصولات مختلف میپردازید. این تحلیل بیش از حد ممکن است به شما زمان بیشتری برای تصمیمگیری بدهد و احتمال انتخاب نکردن محصول مناسب را افزایش دهد.
تعلق به افکار منفی تعلق به افکار منفی به معنای تمایل به فکر کردن و غرق شدن در افکار و اندیشههای منفی است. این میتواند منجر به کاهش اعتماد به نفس، افسردگی و انرژی منفی شود. برای مثال، فرض کنید که شما در حال ارائه یک پیشنهاد کسب و کار هستید و به دلیل تعلق به افکار منفی، فکر میکنید که پیشنهاد شما قطعا رد خواهد شد و نتیجه مثبتی نخواهید گرفت. این تعلق به افکار منفی ممکن است باعث کاهش اعتماد به نفس و انگیزه شما برای ارائه بهترین پیشنهاد شود.
با مشاهده این مثالها، میتوانید بهتر درک کنید که تمایل زیاد ذهن، تحلیل بیش از حد و تعلق به افکار منفی چگونه میتوانند به محدودیتها و مشکلاتی در فرآیند فکر کردن منجر شوند.
در این بخش تلاش شد تا به شما توضیح داده شود که چگونه فکر کردن در زندگی روزمره ما نقش مهمی دارد و چه محدودیتهایی ممکن است در مسیر فکر کردن به وجود آید. در بخش بعدی، به بررسی نحوه استفاده آگاهانه و موثر از فکر کردن و تسلط بر ذهن خواهیم پرداخت.
بخش دوم: بررسی عمیقتری از بودن
در این بخش، به مفهوم بودن و ارتباط آن با واقعیت حقیقی خواهیم پرداخت. موارد زیر در این بخش مورد بحث قرار میگیرند:
تفسیر صحیح از بودن و وجود حقیقی
در این قسمت، به مفهوم بودن و تفسیر صحیح آن خواهیم پرداخت. بودن به معنای وجود داشتن و حضور در حال حاضر است. اما در زندگی روزمره، معمولاً ما به شکل محدودی از بودن فکر میکنیم و آن را به معنای وجود فیزیکی در مکان و زمان محدود میبینیم. اما در واقعیت، بودن بیش از این است.
برای مثال، فرض کنید که در یک لحظه خاص از زندگی خود هستید. ممکن است در آن لحظه در حال انجام کاری، درگیر یک فعالیت یا بازی، یا حتی در حال استراحت و آرامش باشید. در همان لحظه، شما به طور واقعی وجود دارید و در حال بودن هستید. بودن در اینجا به معنای بیشتری است، به معنای حضور شما در لحظه حال و اتصال به واقعیت.
تمرکز بر لحظه حال و ارتباط عمیق با حضور
یکی از جوانب مهم بودن، تمرکز بر لحظه حال و برقراری ارتباط عمیق با حضور است. زمانی که ما با تمام وجود در لحظه حال حضور داشته باشیم و از زندگی در لحظهی فعلی لذت ببریم، ارتباطمان با بودن عمیقتر میشود.
به عنوان مثال، فرض کنید که شما در یک قدمی دریاچه قرار دارید و با دقت به آب، صداهای محیط، بوی هوا، و دمای اطراف توجه میکنید. در آن لحظه، شما به طور کامل در حضور خود فرو میروید و به ارتباط عمیق با بودن میپردازید. این تجربه احساسی از بودن و اتصال به واقعیت فراتر از مجرد تفکر و اندیشه است.
خلاقیت و امکانات بیشتر در دامنه بودن
در دامنه بودن، امکانات و خلاقیت بیشتری وجود دارد. زمانی که ما در حال بودن و حضور در لحظهی حال هستیم، از ذهن محدود و الگوهای قدیمی فکری خارج میشویم و امکانات جدیدتر را میبینیم و بیشتر به خلاقیت خود راه میدهیم.
به عنوان مثال، فرض کنید که شما به یک مسابقه طراحی شرکت کنید. زمانی که شما در حال بودن هستید و در لحظه حاضر تمرکز دارید، قدرت خلاقیت و طراحی خود را به خوبی بیان میکنید. در این حالت، شما از فضای بودن استفاده کرده و به طور اکتسابی به امکانات جدید دست مییابید.
در این بخش، به تفسیر صحیح از بودن، تمرکز بر لحظه حال و ارتباط عمیق با حضور، و خلاقیت و امکانات بیشتر در دامنه بودن پرداختیم. این مفاهیم به ما کمک میکنند تا ذهن را بهبود بخشیم و ارتباط عمیقتری با واقعیت و خلاقیت خود برقرار کنیم.
بخش سوم: تمایز بین فکر کردن و بودن
در این بخش، تلاش میکنیم تا به طور دقیق تمایز بین فکر کردن و بودن را بررسی کنیم
تأثیر فکر کردن بر درک از بودن
در زندگی روزمره، معمولاً به طور ناخودآگاه به فکر کردن و فرایند تفکر بیشتر توجه میکنیم تا به بودن. اما وقتی ما درگیر فکر کردن هستیم، ذهنمان مشغول استدلال، تحلیل، برنامهریزی، یادآوری یا پیشبینی است و اغلب به واقعیت حضور ندارد. در واقع، فکر کردن میتواند یک پرده بر روی تجربه بودن بنشاند و باعث میشود تا از لذت لحظه حال و ارتباط عمیق با دنیای اطرافمان غافل شویم.
به عنوان مثال، فرض کنید که شما در یک مناظره شرکت کردهاید. در هنگام مناظره، ذهن شما مشغول استدلال، تحلیل و بررسی حجتها و دلایل است. در این حالت، شما به واقعیت حضور ندارید و در لحظه حال نیستید. در واقع، شما درگیر فکر کردن هستید و ارتباطتان با بودن و لحظه حاضر کمتر میشود.
نیاز به رهایی از مفهومهای نادرست درباره ذهن
برای درک درست از بودن، نیازمند رهایی از مفهومهای نادرست درباره ذهن هستیم. ذهن یک مفهومی است که بیشتر در زبان و فرهنگ ما به کار میرود و به عنوان یک واقعیت مستقل در نظر گرفته میشود. اما در واقعیت، ذهن یک مفهوم تفسیری است و نه چیزی که به طور مستقل واقعیت دارد.
به عنوان مثال، فرض کنید که شما در حال تمرین مدیتیشن هستید. در این حالت، شما سعی میکنید ذهن خود را آرام کنید و به لحظه حال برگشته و از بودن لذت ببرید. اما وقتی مفهوم ذهن را به عنوان یک موجود مستقل در نظر میگیرید و با آن هموطن میشوید، این میتواند باعث مشکلاتی مانند پرخاشگری، نگرانی و عدم آرامش شود. برای رهایی از این مفهومهای نادرست، باید به تمرکز بر بودن و لحظه حال تمرکز کنیم.
ارتباط بین بودن و خلقت
در مفهوم بودن، ارتباط نزدیکی با خلقت وجود دارد. بودن و خلقت هر دو در همان دامنه قرار دارند و میتوانند به یکدیگر تأثیر بگذارند. بودن میتواند به عنوان پایهای برای خلقت و آفرینش در دنیای فیزیکی و ذهنی ما عمل کند.
به عنوان مثال، فرض کنید که شما یک نویسنده هستید و در حال نوشتن یک رمان هستید. هنگامی که به لحظه حال و بودن متمرکز میشوید، میتوانید از خلقت و خلاقیت بیشتری برخوردار شوید. برای مثال، وقتی شما به لحظه حال و بودن متمرکز هستید، ایدهها به شما میآیند، کلمات به طور طبیعی جاری میشوند و احساسی از جریان و هماهنگی با فرایند نوشتنتان تجربه میکنید.
در نتیجه، تمرکز بر بودن به ما کمک میکند تا از دامنهی خلقت و امکانات بیشتری برخوردار شویم و ارتباط عمیقتری با لحظه حال و واقعیت برقرار کنیم.
تصور معمول ما از امکان، به عنوان گزینهها میباشد، اگرچه این در یک معنی خاصی صحیح است، اما امکان همچنین در سطحی عمیقتر از انتزاع وجود دارد، سطحی که در واقع محدودهای را تعریف میکند که در آن گزینهها مجاز هستند.
بنابراین، به وجود آوردن امکان یعنی ایجاد یک حوزهای که در آن گزینههای جدید ممکن میشوند. این فقط به دنبال یافتن گزینههای جدید در محدوده گزینههای موجود نیست، بلکه محدودههای کاملاً جدیدی از گزینهها را ایجاد میکند. در واقع، ایجاد امکانات خود به خود یک عمل انسانی است که بسیار بیشتر از انتخاب بین گزینههایی است که در اختیار دارید. این عمل ایجاد محدودههای کاملی از گزینههاست، گزینههایی که شما با آنها ارائه نشدهاید (به شکل پیش فرض وجود ندارند) ولی آنها را شما ایجاد کردهاید.
به وجود آوردن امکان
به وجود آوردن امکان یعنی ایجاد یک حوزهای که در آن گزینههای جدید ممکن میشوند.
به طور خلاصه، امکان ایجاد، دامنههای جدیدی از انتخابها و گزینهها را به وجود میآورد که در ابتدا در اختیار شما قرار نداشتهاند ولی شما با ایجاد آنها مسئول آنها هستید.
بخش سوم به ما نشان میدهد که برای رسیدن به تفاوت بین فکر کردن و بودن، نیازمند رهایی از مفهومهای نادرست درباره ذهن هستیم و باید بر تمرکز بر بودن و لحظه حال تمرکز کنیم. همچنین، ارتباط بین بودن و خلقت نیز روشن میشود و ما را به امکانات بیشتری در دامنه بودن و خلقت هدایت میکند. این بخش ما را به درک عمیقتری از بودن و تمایز آن از فکر کردن میرساند.
بخش چهارم: برکت های وجود در حال بودن
در این بخش، به بررسی فواید و برکاتی که با تمرکز بر بودن و واقعیت حاصل میشود، میپردازیم. موارد زیر در این بخش مورد بحث قرار میگیرند
احساس شفافیت و حقیقت در وجود
با تمرکز بر بودن و واقعیت، ما قدرت به دست آوردن شفافیت و درک عمیقتر از حقیقت را داریم. وقتی در لحظه حال حضور پیدا میکنیم و با بودن خود ارتباط برقرار میکنیم، از پوشش و تاریکی ذهنی که از ما دور میکند، پاک میشویم. ما میتوانیم به طور شفاف و آگاهانه درک کنیم که چه اتفاقی در حال بودن است و چگونه با آن ارتباط برقرار کنیم. این احساس شفافیت و حقیقت باعث میشود که بهتر بفهمیم که چه چیزی در واقعیت واقعی وجود دارد و چه چیزی تنها از ذهن ما سرچشمه میگیرد.
قدرت خلق و خلاقیت در دامنه بودن
یکی از برکات بزرگ بودن این است که ما قدرت خلق و خلاقیت بیشتری در زندگی خود داریم. وقتی که به بودن خود پیوسته و در لحظه حال حضور مییابیم، خلاقیت و خلق درونی ما به صورت طبیعی بروز میکند. ما به طور طبیعی به ایدهها، راهحلها و امکانات جدید دسترسی پیدا میکنیم. به عنوان مثال، وقتی که هنرمندان، نویسندگان یا مخترعان به بودن خود پیوسته و در لحظه حال حضور مییابند، خلقیات بزرگتری در آثار خود به نمایش میگذارند و به ایدهها و خلاقیت بیشتری دست مییابند.
اجازه دهید تا یک مثال از زبان ورنر ارهارد براتون بنویسم:
اقیانوسها را به عنوان یک فضای تکاملی در نظر بگیرید. فرض کنید ما یک قطره از پروتوپلاسم در یک دریای استوایی اضافه میکنیم. سپس یک زمان بسیار طولانی فرصت میدهیم. در نهایت پس از یک زمان بسیار طولانی زندگی در آنجا (دریای استوایی) ظاهر میشود. و پس از آن با گذشت مدتی، زندگی تمامی فضای دریا را از بالا تا پایین فرا خواهد گرفت. پس از گذشت زمان کافی، هر چه امکانات برای تکامل دریا وجود داشتند، به پایان میرسد. ممکن است که تکامل دریا ادامه یابد، اما تغییرات عجیبی پس از امکاناتی که قبلاً به واقعیت تبدیل شده اند رخ نخواهد داد. تمامیت امکان “تکامل دریا” در نهایت اشباع میشود.
سپس، بلاخره، یک ماهی به طور ناگهانی از آب بیرون میپرد. در آن لحظه به طور ناگهانی، یک دامنه کاملاً جدید از امکانات برای تکامل ظاهر میشود. در همان لحظهای که ماهی به زمین میخورد فیلها و عقابها وجود پیدا میکنند (نه به عنوان واقعیتها، بلکه به عنوان امکانات). این به این معنا نیست که آنها بدونقید و شرط وجود دارند و یا وجود خواهند داشت به این معنی هست که امکان دارد که به وجود آیند. برای ظاهر شدن فیزیکی فیلها و عقابها، تکامل باید دوباره با سلسله مراتب طولانی از آزمونها، پیروزیها و شکستها آغاز شود. بنابراین وقتی ماهی به زمین میخورد، جنبه تکامل تغییر نمیکند، اما فضای امکاناتی که تکامل در آن رخ میدهد کاملاً جدید است؛ آنچه از طریق تکامل ممکن است، به طور کامل تغییر میکند.
ارتباط عمیقتر با خود و دیگران
با تمرکز بر بودن و واقعیت، ما به ارتباطات عمیقتر و معنادارتر با خودمان و دیگران دسترسی پیدا میکنیم. زمانی که در لحظه حال حضور مییابیم و با بودن خود ارتباط برقرار میکنیم، از فضای ذهنی درگیریها و دغدغهها آزاد میشویم و میتوانیم به طور واقعی و آگاهانه در مواجهه با خودمان و دیگران باشیم. این ارتباط عمیقتر و معنادارتر باعث میشود که بتوانیم بهتر بفهمیم و درک کنیم که دیگران چه میخواهند و نیازهای آنها چیست و این باعث میشود که روابطمان با دیگران بهبود یابد و احساس همبستگی و ارتباط عمیقتری با آنها داشته باشیم.
در این بخش به بررسی برکات وجود در حال بودن پرداختیم که شامل احساس شفافیت و حقیقت در وجود، قدرت خلق و خلاقیت در دامنه بودن و ارتباط عمیقتر با خود و دیگران است. این برکات به ما امکان میدهد که زندگی را به صورت پربارتر و با احساس بیشتری از شادی و رضایت تجربه کنیم.
نتیجهگیری
در این مقاله، به تمایز بین فکر کردن و بودن پرداختیم و بر ضرورت درک عمیقتر از وجود خود تأکید کردیم. فهمیدن این تمایز امکان خلق دامنههای جدید امکانات و خلاقیت را برای ما فراهم میکند. با تمرکز بر بودن و تلاش برای برطرف کردن مفهومهای نادرست درباره ذهن، میتوانیم از یک واقعیت عمیقتر و زندگی معنادارتر بهرهبرداری کنیم. پس به جای تنها فکر کردن به عنوان وسیلهای برای تعامل با دنیا، به بودن در حقیقت خود به عنوان منبعی از خلق و تجربه برای بهبود زندگیمان بپردازیم.
منبع: - مصاحبه با Werner Erhard در “ReVision: The Journal of Consciousness and Change”، ویرایش توسط Norman Bodek، زمستان 1984/بهار 1985.