درونآخته و برونآخته
هنگام راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری به عنوان ابراز طبیعی خودتان، واقعیتی که با آن دستوپنجه نرم خواهید کرد، چیست؟
فهرست مطالب
واقعیت چیست؟
واقعیت از«جایگاه تماشاگران» در مقابل واقعیت از «درونگود»
چه باور کنید چه نکنید، دو نوع واقعیت متفاوت وجود دارد که از هم متمایز هستند. یا به اصطلاح دیگر، دو رویکرد متفاوت، به اَشکالی متمایز، برای پاسخ به این سؤال وجود دارد که «چه چیزی واقعی است؟»
یک رویکردِ دسترسی به آنچه واقعی است، به اصطلاح از جایگاه تماشاگران است، که در آن، واقعیت به عنوان چیزی وجود دارد که مشاهده میشود، سپس توصیف و تفسیر میشود و دربارهی آن نظر داده میشود. این واقعیت، چیزی دانستهشده است.
رویکرد دیگر ِدسترسی به آنچه واقعی است، به اصطلاح از درونگود است؛ که در آن، آنچه واقعی است، به عنوان چیزی وجود دارد که فرد واقعاً در آن زندگی میکند و در زندگیِ واقعی، در-لحظه روی آن کار میکند. این واقعیتِ زیسته است.
برای آنکه حداقل این موضوع برایمان روشن شود، آنچه تاکنون گفتهایم، صورتِ سادهشدهی مسأله است. با این حال، فیلسوف مشهور، هیلاری پاتنَم (Hilary Putnam Conan 1994) میگوید: “هر فلسفهای که بتوان آن را به صورت «ساده و مختصرشده» بیان کرد، تنها به درد همان فرد میخورد.”
دریافتن دو نوع واقعیت متفاوت از نقل قول هیلاری پاتنَم
وقتی شما درونِ گودی هستید که در آن، با واقعیت، به عنوان چیزی که در آن زندگی میکنید و در-لحظه بر روی آن کار میکنید، مواجه میشوید، آنطوری که برای خود آنچه واقعی است را میبافید، متمایز و بسیار متفاوت است از وقتی که از جایگاه تماشاگران مشاهده میکنید و در آن، با واقعیت، به عنوان چیزی که دانسته شده، یعنی چیزی که به طور مفهومی آن را درک کردهاید، مواجه میشوید.
وقتی شما درونگود هستید، به طور مستقیم با واقعیت دستوپنجه نرم میکنید (واقعیتِ زیسته).
وقتی شما در جایگاه تماشاگران هستید، با مفهومی از واقعیت سروکار دارید، یا شاید یک بازنمایی از واقعیت (یا به زبان روزمره، تصویری از واقعیت) را بیان میکنید.
گولزدن خودتان در مورد اینکه وقتی در جایگاه تماشاگران هستید، میدانید درونگود دارد چه اتفاقی میافتد
توجه داشته باشید که در جایگاه تماشاگران، تقریباً همه فکر میکنند (در واقع بدیهی فرض میکنند) که به واقعیتی که درونگود تجربه میشود و فردِ درونگود با آن مواجه است، دسترسی پیدا میکنند.
با این حال، آنچه عملاً درونگود برای افرادِ درونگود در حال اتفاق افتادن است، بسیار متفاوت است از آنچه که درونگود برای افراد در جایگاه تماشاگران اتفاق میافتد.
کشفکردنِ آنچه گفته شد برای خودتان
اگرچه ممکن است تمام این موارد را قبلاً هم شنیده باشید و حتی کاملاً آنچه تاکنون گفتهایم را فهمیده باشید، اما در ادامهی این بخش، ما از شما حمایت میکنیم تا از فهمیدن (درک مفهومی) به سمت کشفِ واقعی این دو مورد برای خودتان بروید: واقعیتی که در حال زیستن با آن مواجه میشوید و واقعیتی که به عنوان چیزی که از قبل میدانید (یا قرار است بدانید) -یعنی به عنوان چیزی مفهومی- با آن مواجه میشوید.
وقتی از جایگاه تماشاگران به واقعیت دسترسی پیدا کنید، زبان معمولی و روزمره کار میکند. در نهایت، این همان واقعیتی است که ما معمولاً با آن دستوپنجه نرم میکنیم و بنابراین با آن آشنا هستیم.
اما در هنگام راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری -حداقل اگر قرار است که این، اِبراز طبیعی خودتان باشد- شما با واقعیتِ درونگود سروکار خواهید داشت، که این واقعیت، لازمهاش یک قلمروی گفتگویی خاص است که از زبان معمولی و روزمره فراتر برود.حداقل اگر قرار است که این، اِبراز طبیعی خودتان باشد.
یادآوری: دنیای قلمروهای گفتگویی
قلمروهای گفتگویی از اصطلاحات تخصصی و عبارتهای بهدقت تراشیدهشدهای که آن اصطلاحات را به صورت شبکهای به هم وصل میکنند، تشکیل شدهاند.
هر اصطلاح تخصصی خودش به عنوان یک دنیا، چیزی را برایمان باز میکند که جنبهای از یک دنیای بزرگتر است، که عبارتهای بهدقت تراشیدهشده به رویمان باز کردهاند و عبارتهای بهدقت تراشیدهشده، این اصطلاحات را به صورت شبکهای به هم وصل میکنند. رویهمرفته، این اصطلاحات تخصصی و عبارتهای بهدقت تراشیدهشده، فضای مورد نظر را به عنوان یک دنیا به رویمان باز میکنند. هر فضای مورد نظر، میتواند به طور مفهومی درک شود، اما وقتی به عنوان یک دنیا به رویمان باز میشود، به واقعیتی تبدیل میشود که فرد در آن سکنی میگزیند.
سکنیگزیدن در یک فضای مورد نظر به عنوان یک دنیا، راههای جدید و پرقدرتی را برای دیدن چیزها در آن فضا فراهم میکند، و فرصتهای جدیدی را برای موفقیت و گشایشهای جدیدی را برای اَعمال مؤثر به شما میدهد.
قلمروی گفتگویی برای واقعیت درونگود
برای راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری، اگر قصد دارید که آن را به عنوان ابراز طبیعی خودتان انجام دهید، لازمهاش این است که در قلمروی گفتگویی استادی پیدا کنید که شما را در دنیای واقعیت، درونگود قرار میدهد؛ یعنی واقعیت، طوری که واقعاً در آن زندگی میشود و در لحظه بر روی آن کار میشود.
در هر موقعیت راهبری، این واقعیتی است که با آن مواجه خواهید شد، و از آن جا به عنوان یک دنیا، باید عمل کنید تا یک پیامد موفق ایجاد کنید؛ پیامدی که هرگز، یا حداقل در حالِ معمولِ ما برای آن واقعیت، قرار نبود اتفاق بیافتد. برای آنکه این اتفاق بیافتد، شما باید در قلمروی گفتگوییای استادی پیدا کنید، که به طور طبیعی شما را در دنیای آن واقعیت قرار دهد.
اگرچه بیشتر افراد در واقعیتی مفهومی، که از جایگاه تماشاگران است، زندگی را میگذرانند و با آن مواجه میشوند، اما لازمهی راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری به عنوان ابراز طبیعی خودتان، این است که با یک «واقعیتِ زیستهی درونگود» دستوپنجه نرم کنید و بر روی آن کار کنید.
منشأ بودن و عملکردنِ شما به عنوان یک راهبر
از جایگاه تماشاگران، فرد دسترسی مفهومی به آنچه که واقعی است پیدا میکند، و در نتیجه در نهایت، از آنچه که واقعی است، فقط یک فهم یا یک درک مفهومی خواهد داشت.
هنگام راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری، شیوهی بودن و شیوهی عملکردن شما را، واقعیتی که درآن سکنی گزیدهاید، به شما میدهد. وقتی شیوهی بودن و عملکردن شما توسط یک واقعیتِ مفهومی به شما داده میشود، راهبربودن و اِعمال مؤثر راهبری، اِبرازی طبیعی نخواهد بود. ممکن است آن را بفهمید، به خاطر بسپارید، آن را تقلید کنید تا انجامش دهید، یا حتی به طور اتوماتیک انجام شود، اما طبیعی نخواهد بود.
از سوی دیگر هنگامی که شیوهی بودن و شیوهی عملکردنِ شما توسط واقعیتی که در آن هستید و عمل میکنید (واقعیت درونگود) داده میشود، بودن و عملکردن شما به طور طبیعی همبسته با چیزی است که درون آن هستید و بر روی آن عمل میکنید.
فردی که دسترسیِ زیسته و تجربی به ماهیت و کارکرد انسان بهدست میآورد، دسترسی مستقیمِ عملی به بودن و اَعمال انسان را بهدست میآورد.
واقعی چیست؟
هنگامی که راهبر هستید و راهبری را بهصورت مؤثری به عنوان ابراز طبیعی خویش اِعمال میکنید، شما با کدام واقعیت سروکار دارید؟
برون آخته (Objective) در مقابل درون آخته (Subjective) - دیدگاه متداولِ روزمره
در فهمِ روزمره و آزمودهنشده و بدیهیانگاشتهشدهی مردم از آنچه واقعی است، چیزی که واقعی است، برونآخته است. و بر عکسِ این موضوع، هر چیزی که برونآخته است، واقعی نیز هست. در فرهنگِ امروزه، برای اغلب مردم، منحصراً چیزی که بهصورت علمی ثابت شده باشد، به عنوان واقعی پذیرفته میشود. به بیانی رسمیتر، هر چیزی که تصدیقِ سومشخص را داشته باشد، برونآخته شمرده میشود.
بهصورتِ پیشفرض، این امر باعث میشود که درک روزمره و آزمودهنشده و بدیهیانگاشتهشده از چیزی که درونآخته است، چیزی بیش از یک امر اعتقادی یا ادعاشدهی بدون اثبات شمرده نشود و بنابراین غیرواقعی باشد. به بیانی رسمیتر، چیزی که درونآخته باشد، یک پدیدهی اول شخص است و به همین دلیل برای اعتبارسنجی سومشخص، قابل دسترس نیست و باز هم به این دلیل نمیتواند ادعای واقعیبودن بهصورت برونآخته را داشته باشد.
چه چیز واقعی است و چه چیز واقعی نیست؟
در فهم روزمره و آزموده نشده و بدیهی انگاشته شده از آنچه که واقعی است، ما کاملا مطمئن هستیم که چیزی که برون آخته است، واقعی است و چیزی که واقعی است، برون آخته میباشد. اما این فهم برای چیزی که درون آخته است، ما را به کجا میرساند؟
به صورت پیش فرض، چیزی که درون آخته است، میبایست غیرواقعی باشد!
این بدین معناست که درد شدیدی که در پایتان دارید، غیرواقعی است و یا اینکه عشق شما به همسرتان، مشکوک است که واقعاً واقعی باشد.
قطعاً اینجا یک چیزِ سر در گم کننده وجود دارد.
سردرگمی از آنجا ناشی میشود که ندانیم این فهم روزمره و آزمودهنشده و بدیهیانگاشتهشدهی ما از برونآخته و درونآخته، تنها دربارهی ادعاهاست و نه دربارهی آنچه که وجود دارد. به عبارت دیگر، این سردرگمی، محصول ناآگاهبودن از این است که چیزی که اکثر مردم فکر میکنند درونآخته یا برونآخته است، در واقع در مورد صحتسنجیِ «معرفتشناسانه» است و نه دربارهی واقعیت (آنچه که وجود دارد).
نقل قول از فیلسوف بزرگ جان سِرل: تمایز بین برون آختگی و درون آختگی، در فرهنگ فکری ما خیلی تیره و تار به نظر میرسد اما یک ابهام سیستماتیک در این مفاهیم هست که قرن ها سابقه دارد و باعث آسیبهای عظیمی شده است. یک تمایز مبهم بین حسِ معرفت شناسانه (مرتبط با دانش) و حس ِهستیشناسانه (مرتبط با وجود) وجود دارد. (جان سرل، 2014)
برون آختهی معرفت شناسانه / درون آختهی معرفت شناسانه
فهم روزمره و آزموده نشده و بدیهی انگاشته شده از برون آخته و درون آخته، عمال،ً دربارهی ادعاهاست (چیزی که شناخته شده است و میتواند شناخته شود - یعنی چیزی که به صورت معرفت شناسانه معتبر است) و دربارهی چیزی که وجود دارد نیست.
همان گونه که پروفسور سِرل در نقل قولش در اسالید قبلی گفت: “معرفت شناسانه”معنایش این است که با دانش سروکار دارد (ادعاهایی دربارهی واقعیت و ناواقعیت) و “هستیشناسانه” معنایش سروکار داشتن با وجود است (ساده تر بگوییم: چیزی که وجود دارد).
برون آختهی هستیشناسانه / درون آختهی هستیشناسانه
برون آختهی معرفت شناسانه و درون آختهی معرفت شناسانه در مقابل برون آختهی هستیشناسانه و درون آختهی هستیشناسانه
همان گونه که همواره گفتهایم، ما برون آختهی معرفت شناسانه و درون آختهی معرفت شناسانه داریم، همان گونه هم برون آختهی هستیشناسانه و درون آختهی هستیشناسانه داریم.
معرفت شناسانه دربارهی دانستن است (در واقع دربارهی ادعاهایی در مورد واقعیت و ناواقعیت).
هستیشناسانه دربارهی چیزی است که وجود دارد (یا هستی).
چیزی که برون آختهی هستیشناسانه باشد چیزی است که وجود دارد بدون اینکه آگاهیای در مورد آن وجود داشته باشد.
چیزی که درون آختهی هستیشناسانه باشد چیزی است که در خودآگاهی شما (در ذهنیت شما) وجود دارد.
حالا درد شدید پایتان یا عشقتان به همسرتان میتواند وجود داشته باشد و همان طور که هست میتواند به صورت هستیشناسانه واقعی باشد.
چیزهایی که به صورت معرفت شناسانه برون آخته باشند، ادعاهایی هستند در مورد اینکه چه چیزی واقعی است و تصدیق سوم شخص را دارد (تا به امروز از لحاظ علمی ثابت شدهاند).
چیزهایی که به صورت معرفت شناسانه درون آخته باشند، ادعاهایی هستند در مورد چیزهایی که واقعی هستند ولی نمیتوانند تأییدیهی سوم شخص را بگیرند و یا ادعاهایی که ثابت شده است که غلط هستند.
چیزهایی که به صورت معرفت شناسانه برونآخته باشند، ادعاهایی هستند در مورد اینکه چه چیزی واقعی است و تصدیق سوم شخص را دارد (به قول امروزی از لحاظ علمی ثابت شدهاند). چیزهایی که به صورت معرفت شناسانه درونآخته باشند، ادعاهایی هستند در مورد چیزهایی که واقعی هستند ولی نمیتوانند تأییدیهی سوم شخص را بگیرند و یا ادعاهایی که ثابت شده است، غلط میباشند.
چیزی که به صورت هستیشناسانه برون آخته باشد، چیزی است که وجود دارد، بدون نیاز به هرگونه آگاهی دربارهی آن.
چیزی که به صورت هستیشناسانه درون آخته باشد، آن چیزی است که در آگاهی شما وجود دارد (در ذهنیت شما).
حالا درد شدید پایتان یا عشقتان به همسرتان میتواند وجود داشته باشد و همان طور که هست میتواند، به صورت هستیشناسانه، واقعی باشد.
مثال
برای شفاف شدن این موضوع سعی میکنم چند نمونه مثال در زیر براتون بیارم
دروناخته معرفت شناسانه (Epistemologically Subjective): ادعاهایی در مورد واقعیت که نمیتوانند از طریق نظر سوم شخص تأیید شوند یا ادعاهایی که با وجود اینکه غلط اثبات شدهاند، همچنان مورد پذیرش قرار میگیرند. مانند من آدم تنبلی هستم.
وقتی شما میگویید “من آدم تنبلی هستم”، این یک ادعای درونآختهی معرفت شناسانه است. چرا که این ادعا بر اساس تفسیرات و نظرات فردی شما در مورد خودتان است و نمیتوان آن را از طریق نظر سوم شخص یا آزمایشهای علمی تأیید کرد. این یک تجربه یا احساس شخصی است که در آگاهی شما وجود دارد.
اگر ده نفر از همکاران شما بیایند و بگویند “تو تنبل هستی”، این ادعا همچنان یک ادعای درونآخته معرفت شناسانه است. چرا که این نظر بر اساس تفسیرات و نظرات آن ده نفر در مورد شما است و نه لزوماً یک حقیقت برونآخته و قابل اثبات از طریق آزمایشهای علمی. این یک تجربه یا نظر مشترک است که در آگاهی آن ده نفر وجود دارد، اما همچنان بر اساس تجربیات و تفسیرات شخصی آنها است.درونآخته هستیشناسانه (Ontologically Subjective): چیزهایی که در آگاهی یا هویت فردی وجود دارند، مانند درد شدید در پا یا عشق به همسر.
برونآخته معرفت شناسانه (Epistemologically Objective): ادعاهایی در مورد واقعیت که میتوانند از طریق نظر سوم شخص تأیید شوند، معمولاً از طریق آزمایشهای علمی.
ادعاهایی که میتوانند از طریق آزمایشهای علمی تأیید شوند، مانند “آب در دمای 100 درجه سانتیگراد جوش میآید”، برونآخته معرفت شناسانه هستند.برونآخته هستیشناسانه (Ontologically Objective): چیزهایی که وجود دارند بدون نیاز به هویت یا آگاهی از آنها.
چیزهایی مانند سنگها یا درختان، که وجود دارند بدون نیاز به هویت یا آگاهی از آنها، برونآخته هستیشناسانه هستند.