یکپارچگی
یکپارچگی: یک مدل مثبت که پدیدههای هنجاری اخلاقیات، اصول اخلاقی و قوانین را در بر میگیرد
نویسندکان: ورنر اچ. ارهارد (مستقل)، مایکل سی. جنسن (استاد امریتوس اداره کسبوکار جسی ایسیدور استراوس، دانشکده کسبوکار هاروارد - مشاور ارشد گروه مانیتور)، استیو زافرون (مدیرعامل گروه وانتو)
مترجم: محمد بیات
فایل اصلی: یکپارچگی یک مدل مثبت
March, 23 2009
ما در این مقاله یک مدل مثبت از یکپارچگی ارائه میدهیم که، همانطور که ما یکپارچگی را تمیز و تعریف میکنیم، دسترسی قدرتمندی به بهبود عملکرد برای افراد، گروهها، سازمانها و جوامع فراهم میآورد. مدل ما ارتباط علّی بین یکپارچگی و افزایش عملکرد، کیفیت زندگی و خلق ارزش برای همه موجودیتها را آشکار میکند و دسترسی به آن ارتباط علّی را فراهم میآورد. بنابراین، یکپارچگی به عنوان یک عامل، بستری برای بهترین عملکرد را فراهم میکند، صرفنظر از اینکه چگونه عملکرد تعریف شود.
تولید به اندازه دانش و فناوری اهمیت دارد، اما نقش عمدهاش در بهرهوری و عملکرد عمدتاً پنهان یا نادیده گرفته شده، یا حتی توسط اقتصاددانان و دیگران نادیده گرفته شده است. گفتمان فلسفی، و استفاده رایج که در تعریفهای فرهنگ لغت منعکس شده است، ابهام و سردرگمی در میان چهار پدیده یکپارچگی، اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی ایجاد میکند. این ابهام و سردرگمی چهار پدیده را به گونهای با هم درهم میآمیزد که اثربخشی و قدرت بالقوه هر یک به طور جدی کاهش مییابد.
در این مدل جدید، ما چهار پدیده - یکپارچگی، اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی - را به عنوان موجودیتهایی که در دو حوزه جداگانه وجود دارند، متمایز میکنیم. یکپارچگی در یک حوزه مثبت و بدون محتوای هنجاری وجود دارد. بنابراین یکپارچگی در مورد خوب یا بد، درست یا غلط، یا چه باید کرد و چه نباید کرد نیست. اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی در یک حوزه هنجاری وجود دارند که مربوط به فضائل است (یعنی در مورد خوب و بد، درست و غلط، یا چه باید کرد و چه نباید کرد). علاوه بر این، در حوزههای مربوط به خود، هر یک از این چهار پدیده به عنوان متعلق به یک حوزه مجزا و متمایز شناخته میشود و تعریف هر یک به عنوان یک واژه روشن، بدون ابهام و غیرهمپوشانی میشود.
ما حوزه یکپارچگی را به عنوان وضعیت یا شرایط انتزاعی یک شی، سیستم، فرد، گروه یا موجودیت سازمانی متمایز میکنیم و، مطابق با دو تعریف اول از سه تعریف در فرهنگ لغت وبستر، یکپارچگی را به عنوان وضعیت یا شرایط کامل و بینقص بودن، بدون شکستگی، بدون نقص، سالم، در شرایط عالی تعریف میکنیم.
ما ادعا میکنیم که یکپارچگی (شرایط کامل و بینقص بودن) یک شرط لازم برای کارآیی است و سطح کارآیی حاصل برای یک فرد، گروه یا سازمان مجموعه فرصتهای موجود برای عملکرد را تعیین میکند. بنابراین، رویکرد ما در مدلمان به یکپارچگی، دسترسی روشن و عملی به فرصت برای عملکرد برتر را فراهم میکند، صرفنظر از اینکه عملکرد چگونه تعریف شود.
برای یک فرد ما یکپارچگی را به عنوان موضوعی مربوط به کامل و بینقص بودن کلام آن شخص تمایز میدهیم. برای یک گروه یا موجودیت سازمانی، ما یکپارچگی را به عنوان کامل و بینقص بودن کلام آن گروه یا سازمان تعریف میکنیم. کلام یک گروه یا سازمان شامل آنچه بین افراد در آن گروه یا سازمان گفته میشود و آنچه توسط یا به نمایندگی از آن گروه یا سازمان گفته میشود، میباشد. در آن زمینه، ما یکپارچگی را برای یک فرد، گروه یا سازمان به عنوان: احترام گذاشتن به کلام خود تعریف میکنیم.
کمی سادهسازی کرده، “احترام گذاشتن به کلام خود”، همانطور که ما آن را تعریف کردهایم، به این معنا است که یا به کلام خود عمل میکنید، یا به محض اینکه میدانید که نخواهید کرد، به کسانی که روی کلام شما حساب باز کردهاند میگویید که به کلام خود عمل نخواهید کرد و هر دردسری که از نگه نداشتن کلام خود ایجاد کردهاید را جبران میکنید. با “نگه داشتن کلام خود” منظور ما انجام دادن آنچه گفتهاید که انجام خواهید داد و در زمانی که گفتهاید انجام خواهید داد، است.
پایبند بودن به کلام خود همچنین راهی است برای ایجاد روابط اجتماعی و کاری کامل و تمام. علاوه بر این، مسیری عملی برای کسب اعتماد دیگران فراهم میکند. شاید مهمتر از همه، مسیری عملی برای تمام و کمال بودن با خود فراهم میکند، یا به عبارت دیگر برای بودن یک شخص هماهنگ.
ما نشان میدهیم که استفاده از تحلیل هزینه-فایده برای پایبندی به کلامتان تضمین میکند که شما غیرقابل اعتماد خواهید بود. و اینکه، به جز یک استثنا، شما شخصی با یکپارچگی نخواهید بود، که این کارایی زندگی شما و فرصتهای شما برای عملکرد را کاهش میدهد. تنها استثناء به این نتیجه گیری به شرح زیر است: اگر هنگام دادن کلام خود اعلام کنید که به پایبندی به کلامتان با تحلیل هزینه-فایده رفتار خواهید کرد، یکپارچگی خود را حفظ خواهید کرد، اما همچنین اعلام کردهاید که شما یک فرصتطلب بیچون و چرایید. استفاده تقریباً خودکار از تحلیل هزینه-فایده برای یکپارچگی خود (که گرایش ذاتی در بیشتر ماست) در قلب بسیاری از رفتارهای بییکپارچگی و غیرقابل اعتماد در زندگی مدرن قرار دارد.
در مورد رابطه بین یکپارچگی و سه پدیده فضیلت اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی، این مدل جدید: ۱) همه چهار واژه را در یک نظریه سازگار در بر میگیرد، ۲) قطبنمایهای «اخلاقی» بالقوه موجود در هر یک از سه پدیده فضیلت را روشن و بیابهام میکند، و ۳) با آشکار کردن رابطه بین پایبندی به استانداردهای سه پدیده فضیلت و عملکرد (از جمله کامل بودن به عنوان یک شخص و کیفیت زندگی)، احتمال اینکه قطبنمایهای اخلاقی حالا روشن واقعاً بتوانند رفتار انسانی را شکل دهند را
افزایش میدهد. همه اینها عمدتاً از درمان منحصر به فرد یکپارچگی در مدل ما به عنوان یک پدیده کاملاً مثبت، مستقل از قضاوتهای ارزشی هنجاری، ناشی میشود.
در خلاصه، ما نشان میدهیم که تعریف یکپارچگی به عنوان پایبندی به کلام خود (همانطور که ما «پایبندی به کلام خود» را تعریف کردهایم): ۱) دسترسی غیرمبهم و عملی به فرصت برای عملکرد برتر و مزیت رقابتی در سطوح فردی، سازمانی و اجتماعی را فراهم میکند، و ۲) سه پدیده فضیلت اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی را توانمند میکند.
قدردانی
قدردانی میکنیم از نظرات و پیشنهادات شرکتکنندگان در سمینارهای زیر: کنفرانس انستیتو گروتر در مورد ارزشها، مدرسه تجارت هاروارد، ژوئن ۲۰۰۶؛ دانشکده تجارت سیمون، دانشگاه روچستر؛ کالج تجارت فیشر، دانشگاه ایالتی اوهایو، کلمبوس، اوهایو، سپتامبر ۲۰۰۶، کالج تجارت ناتینگهام، ناتینگهام، بریتانیا، مدرسه تجارت ESADE، بارسلون، اسپانیا؛ HEC، پاریس، فرانسه، نوامبر ۲۰۰۶، سمپوزیوم ییل در مورد حکمرانی شرکتی، سخنرانی افتتاحیه، (دانشکده حقوق ییل و دانشکده سازمان و مدیریت ییل)، نیوهیون، کانتیکت، ژانویه ۲۰۰۷، کنفرانس اسکواو ولی انستیتو گروتر: قانون، مغز و رفتار، می۲۰۰۷، سمینار مذاکرات سازمانها و بازارهای مدرسه تجارت هاروارد، سپتامبر ۲۰۰۷؛ مدرسه تجارت ییل، سپتامبر ۲۰۰۷: مرکز راهبری مدرسه مدیریت اسلوان MIT، کمبریج، ماساچوست، اکتبر ۲۰۰۷؛ سمینار تحقیقاتی قانون، اقتصاد و سازمانها در دانشکده حقوق هاروارد، کمبریج، ماساچوست، اکتبر ۲۰۰۷؛ مدرسه تجارت USC Marshall، دپارتمان مالی و اقتصاد سری سخنرانان ممتاز، نوامبر ۲۰۰۷؛ کنفرانس حکمرانی شرکتی کالج لبو، فیلادلفیا، پنسیلوانیا، آوریل ۲۰۰۸؛ سری سمینارهای ویژه، دپارتمان تجارت، دانشگاه خوان کارلوس III، مادرید، اسپانیا، آوریل ۲۰۰۸؛ سخنرانی هربرت سیمون، کالج رایک لازلو، دانشگاه کوروینوس بوداپست، بوداپست، مجارستان، ۲۱ آوریل ۲۰۰۸؛ اکستر در مدرسه تجارت سعید، آکسفورد، بریتانیا، ۲۴ آوریل ۲۰۰۸؛ سمینار فارغالتحصیلان دانشکده تجارت سیمون دانشگاه روچستر، نی
فهرست مطالب
- ۱. مقدمه و خلاصه
- الف. گیجی، سردرگمی و ابهام در میان چهار عنصر
- ب. ایجاد یک ساختار موثر برای تجزیه و تحلیل: یک چارچوب متنی
- ج. سردرگمی، گیجی و ابهام تا گفتمان فلسفی گسترش یافته است
- د. یکپارچگی به عنوان یک رابطهای که فرد با خود دارد در مقابل یکپارچگی به عنوان عمل کردن به شکل اخلاقی: یک نظریه سازگار
- ه. یکپارچگی به معنای یکپارچگی خود
- و. یکپارچگی به عنوان یک عامل تولید: ارتباط علّی بین یکپارچگی و مجموعه فرصتهایی برای عملکرد
- ز. تمایز و تعریف یکپارچگی
- ۱.ح. یکپارچگی: یک قانون هستیشناسانه از طبیعت انسان
- ۱.ط. یادداشتی هشدارآمیز
- ی. تمام و کمال بودن یک شیء یا سیستم
- ک. تمام و کمال بودن برای افراد، گروهها و سازمانها
- ل. حرمت به کلام خود
- م. کلام شخص شامل کلام شخص به خودش نیز میشود
- ن. حفظ یکپارچگی فرد در زمانی که به کلام خود عمل نمیکند – پارادوکس حل شد
- س. تأثیر یکپارچگی بر روابط و اعتماد
- ع. تسلسل یکپارچگی-کارایی-بهرهوری و یک فرضیه قابل ابطال تجربی
- ف. یکپارچگی، سکویی برای بهرهوری موفق
- ص. توانمندسازی قطبنماهای اخلاقی موجود در عناصر فضیلت
- ق. تأملاتی درباره استانداردهای هنجاری بهینه
- ر. نتیجهگیری: یک مسیر قابل اجرا
- ۲. یک مدل جدید از یکپارچگی که اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی را در بر میگیرد
- 3. یکپارچگی اشیاء و سیستمها، و پیامدهای جهانی کاهش یکپارچگی
- ۴. یکپارچگی برای یک شخص
۱. مقدمه و خلاصه
این مقاله یک مدل جدید از یکپارچگی (integrity) را ارائه میدهد که پدیدههای اخلاقی (morality)، اصول اخلاقی (ethics) و قانونی (legality) را در بر میگیرد. برای روشنی بیشتر در این مقاله، ما به این چهار - یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی - به عنوان “عناصر” در این مدل اشاره خواهیم کرد.
با “مدل مثبت” ما منظور مدلی است که رفتار جهان را توصیف میکند، یعنی آنچه که هست، بدون هیچگونه قضاوت ارزشی هنجاری در مورد دلخواه یا ناخواسته بودنش، و مدلی که به صورت تجربی قابل آزمایش است. با “هنجاری” منظور ما برقراری، ارتباط با یا استخراج از یک استاندارد یا هنجار است که رفتار یا رفتار مطلوب یا نامطلوب را مشخص میکند، یعنی آنچه باید باشد.
این مقاله بر اساس ایدهها و موادی است که ابتدا توسط ورنر ارهارد در سال ۱۹۷۵ توسعه یافتهاند. بسیاری از افراد به افکار و ایدههای ما در مورد این موضوع و اجرای این مقاله کمک کردهاند - بیش از حد که به طور کامل نام ببریم. اما ما مایلیم از حمایت، نظرات و پیشنهادات کریس آرگریس، لوسیان ببچوک، کارل برگستروم، فرانسیس کرنکراس، ساندرا کار، جان کلیپینگر، آن کافلین، ژاویر کاسترنر، جاش کوهن، میریام دایزندروک، جو دیماجیو، اولیور گودناف، ران هایفتز، بروس گرگوری، برایان هال، راکش کورانا، تونی مایو، کیت پرت، هیلاری پاتنام، آلان شر، گونکه اشپیتس، الاین استرنبرگ، سو استرابر، کارن وروک، ریچارد زکهوزر، مارک زوپان و به ویژه مایکل زیمرمن قدردانی کنیم. ما از دانشکده تجارت هاروارد برای حمایت مالی از جنسن تشکر میکنیم.
نویسندگان مسئول همه اشتباهات یا نقصها در این اثر هستند.
الف. گیجی، سردرگمی و ابهام در میان چهار عنصر
با توجه به اینکه قانونیت، تا حدودی پدیدهای متمایز از سه عنصر دیگر است،1 ما بحث خود را با تمرکز فقط بر روی یکپارچگی، اخلاق و اصول اخلاقی آغاز میکنیم. با این حال، چون قانونیت نیز در مورد استانداردهاست و در نتیجه با اخلاق و اصول اخلاقی بسیار مکمل است، بعداً در بخش ۱.ب، قانونیت را دوباره به بحث اضافه خواهیم کرد.
در اصل، پدیدههای یکپارچگی، اخلاق و اصول اخلاقی به طور معمول به عنوان استانداردهایی برای رفتار “صحیح” شناخته میشوند. اکثر ما احساس درونی داریم 2 که آنچه توسط این سه عنصر نشان داده میشود، در امور انسانی اهمیت اساسی دارد 3. در همین حال، در درک ما از ماهیت دقیق هر یک از این پدیدهها کمبود دقت (ابهام) وجود دارد. تلاش برای یافتن معنای مشخص و متمایز برای هر یک از این سه اصطلاح (یکپارچگی، اخلاق، یا اصول اخلاقی)، گیجی و سردرگمی عمدهای را آشکار میکند. برای مثال، “اخلاقی” در تعریف هر دو اصطلاح یکپارچگی و اصول اخلاقی به کار رفته است و “اصول اخلاقی” در تعریف اخلاق به کار رفته است. در استفاده روزمره، یکی از این اصطلاحات میتواند در یک مورد به معنایی باشد و در مورد دیگر به معنای متفاوت و حتی متناقض باشد. و همانطور که در بخش ۱.پ نشان میدهیم، این ناوضوح به بحث فلسفی نیز گسترش یافته است.
به دلیل درک ناکافی ما از این سه عنصر مهم، قدرت آنها برای شکل دهی سازنده به رفتار انسانی به شکلی شوکآور غایب است. همانطور که کریس آرگریس با بینش عمیق توجه میکند، “به زبان ساده، مردم به طور مداوم به صورت ناسازگار عمل میکنند، بدون اینکه از تناقض بین نظریهای که ابراز میکنند و نظریهای که در عمل استفاده میکنند، بین روشی که فکر میکنند عمل میکنند و روشی که واقعاً عمل میکنند، آگاه باشند.”4 در واقع، ناتوانی ما در استفاده موثر و مدیریت پدیدههای یکپارچگی، اخلاق و اصول اخلاقی منبع برخی از مشکلات و تعارضات اصلی در دنیای ما است.
ب. ایجاد یک ساختار موثر برای تجزیه و تحلیل: یک چارچوب متنی
تا زمانی که یک ساختار موثر برای تجزیه و تحلیل (یک چارچوب متنی به نوعی مشابه با یک چارچوب مفهومی) برای این سه عنصر وجود نداشته باشد، عواقب ناکارآمد ما از درک ناکافی این سه عنصر ادامه خواهد یافت. به عبارتی، یک چارچوب متنی که تحقیق و تجزیه و تحلیل را امکانپذیر میکند و منجر به توسعه کاربردهایی میشود که در ایجاد تأثیر سازنده بر رفتار موثر هستند.
بحث عمومی گسترده، تعداد زیادی کتاب و مقاله5، و گفتگوی فلسفی طولانی مدت در مورد این سه عنصر هم شواهدی از اهمیتی است که به آنها میدهیم و هم از نبود وضوح لازم برای تولید نتایج مطلوب در زندگی افراد. این تا حدودی به نقشها و تعاملات افراد در خانوادهها، سازمانها، جوامع، جوامع و ملتها گسترش مییابد.
تنها حل گیجی و سردرگمی در میان اصطلاحات در همان ساختار قدیمی تجزیه و تحلیل (چارچوب متنی)، پتانسیل ندیده و در نتیجه قدرت6 استفاده نشده این پدیدهها را آشکار نمیکند و دسترسی به آن را فراهم نمیکند. یکی از اهداف ما در این مدل جدید ارائه یک چارچوب متنی است که این پتانسیل و قدرت را آشکار میکند و دسترسی به آن را فراهم میکند و در عین حال، وضوحی را ارائه میدهد که گیجی و سردرگمی را بین آنها از بین میبرد.
۱. سه دیدگاه مورد استفاده در چارچوب متنی ما
چارچوب متنی ما سه دیدگاه متمایز را برای بررسی یا ابعاد چهار عنصر مورد بررسی در این مدل جدید (یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی، قانونی) به کار میبرد. به عنوان مثال، یکپارچگی میتواند ۱) به عنوان یک پدیده، ۲) به عنوان یک مفهوم یا ۳) به عنوان یک اصطلاح مورد بررسی قرار گیرد.
ادامه میدهیم با یکپارچگی به عنوان نمونهای از یکی از این چهار عنصر، زمانی که یکپارچگی به عنوان یک پدیده مورد بررسی قرار میگیرد، یعنی مورد بررسی یا معامله قرار دادن یکپارچگی به عنوان یک نمونه واقعی یا مثال یا بر اساس تعریف پدیده در فرهنگ لغت وبستر: یک رویداد، شرایط یا تجربهای که از طریق حواس تجربه میشود.7 در چارچوب متنی ما، همانطور که در زیر خواهیم دید، حوزههای خاصی را برای یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی به عنوان پدیدهها تعیین میکنیم.
زمانی که یکپارچگی به عنوان یک مفهوم8 مورد بررسی قرار میگیرد، با یک نمونه واقعی از یکپارچگی سر و کار نداریم. بلکه با یک ایده کلی از یکپارچگی، یعنی کلاس یا حوزهای9 که یکپارچگی به آن تعلق دارد، سر و کار داریم. باز هم، همانطور که در زیر خواهیم دید، به عنوان مفاهیم، حوزههای متمایز و غیر همپوشانی را برای هریک از یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی تعیین میکنیم.
زمانی که یکپارچگی به عنوان یک اصطلاح مورد بررسی قرار میگیرد، نه با یک نمونه واقعی از یکپارچگی و نه با حوزه یکپارچگی سر و کار داریم. بلکه با تعریفی از یکپارچگی سر و کار داریم. باز هم، همانطور که در زیر خواهیم دید، به عنوان اصطلاحات (در حالی که از تعریفهای موجود در فرهنگ لغت استفاده میکنیم اما از بیاناتی در تعریفها که همپوشانی دارند، اجتناب میکنیم) تعریفهای منحصر به فردی را برای هر یک از یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی ارائه میدهیم. بنابراین:
- در چارچوب متنی ما، ابتدا هریک از چهار پدیده را در یکی از دو حوزه متمایز قرار میدهیم، یعنی یک حوزه مثبت که فاقد ارزشهای هنجاری است و یک حوزه هنجاری از فضیلتها10. در مدل جدید ما، یکپارچگی در حوزه مثبت قرار دارد، در حالی که اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی در حوزه هنجاری فضیلت قرار دارند.
- سپس، در درون حوزههای مربوط به خود، جنبه دوم چارچوب متنی ما با تمیز دادن حوزههای غیر همپوشان، متمایز و جداگانه برای هر یک از چهار مفهوم ایجاد میشود. ما حوزه اخلاق را به عنوان حوزه فضیلت اجتماعی، حوزه اصول اخلاقی را به عنوان حوزه فضیلت گروهی و حوزه قانونی را به عنوان حوزه فضیلت دولتی تمیز میدهیم. حوزه یکپارچگی را به عنوان وضعیت یا شرایط بیطرفانهای11 از یک شیء، سیستم، فرد، گروه، نهاد سازمانی یا جامعه تمیز میدهیم.
- و در نهایت، در درون حوزههای مربوط به خود، جنبه آخر چارچوب متنی ما با ارائه تعریفهای منحصر به فرد برای هر یک از چهار اصطلاح ایجاد میشود تا اطمینان حاصل شود که هیچ گونه سردرگمی، ابهام یا همپوشانی بین آنها وجود ندارد. این تعریفها را در بخش 2 ارائه میدهیم.
در خلاصه، چارچوب متنی ما دارای سه جنبه یا دیدگاه است، یعنی یک حوزه برای هر عنصر به عنوان پدیده، یک حوزه برای هر عنصر به عنوان مفهوم و یک تعریف برای هر عنصر به عنوان یک اصطلاح. بنابراین، ما هر عنصر را به عنوان یک پدیده که در یک حوزه خاص وجود دارد، به عنوان یک مفهوم که یک حوزه خاص از علاقه یا نگرانی را متمایز میکند، و به عنوان یک اصطلاح که به شکل منحصر به فرد تعریف شده است، در نظر میگیریم.
این چهارچوب متنی که از سه جنبه فوق تشکیل شده است و در آن یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونیت مورد بررسی قرار میگیرند، نخستین عامل حیاتی در مدل جدید ما است.
برای مثال، ما خواهیم دید که وقتی یکپارچگی، اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی، همانطور که اکنون دیده میشوند، از منظر چارچوب متنی ما بررسی میشوند:
- به عنوان پدیدهها، هر چهار مورد در حوزه هنجاری فرو میریزند، که در نتیجه:
- الف) قدرت یکپارچگی به عنوان بنیان عملکرد، که زمانی آشکار میشود که یکپارچگی به عنوان یک پدیده کاملا مثبت درمان شود، همانطور که در این مدل جدید از یکپارچگی است، از دست میرود، و
- ب) قدرت یکپارچگی، زمانی که به عنوان یک پدیده مثبت درمان شود، برای افزایش تأثیر واقعی بر رفتار از پدیدههای فضیلت هنجاری اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی، از دست میرود.
- به عنوان مفاهیم، همپوشانی میزان حوزهها در میان چهار عنصر، مرزها را مبهم و مشخصه خاص حوزه علاقه یا نگرانی مورد بررسی در هر یک را نامشخص میکند، که قدرت هر یک را به عنوان یک مفهوم تضعیف میکند، و
- به عنوان واژهها، استفاده از یکی از واژهها در تعریف دیگری منجر به سردرگمی و گیجی میان همه چهار واژه میشود.
در خلاصه، فرو ریختن همه چهار پدیده در حوزه هنجاری، و همپوشانی حوزههای هر یک به عنوان مفاهیم، و سردرگمی و گیجی تعاریف هر یک به عنوان واژهها، قدرت بالقوه خاص هر یک از عناصر را از دست میدهد. به صورت جمعی، این منجر به تحلیلهای نامنظم و ناکارآمد، شعارهای بیمحتوا، و سیاستها و ارزشهایی میشود که ادعا شده اما محترم شمرده نمیشوند.12
ج. سردرگمی، گیجی و ابهام تا گفتمان فلسفی گسترش یافته است
برای نمایش سردرگمی، پیچیدگی و ابهام این مفاهیم، که تنها در تعاریف فرهنگ لغت و استفاده روزانه نیست، بلکه در بحثهای فلسفی گسترده درباره این موضوع نیز وجود دارد، ما به مقدمه تحقیق برجستهای درباره موضوع یکپارچگی توسط کاکس، لا کازه (Cox, La Caze) و لوین (Levine) (۲۰۰۵) در دانشنامه فلسفی استنفورد اشاره میکنیم:
“یکپارچگی یکی از مهمترین و اغلب استناد شدهترین اصطلاحات فضیلت است. همچنین شاید مبهمترین باشد. برای مثال، در حالی که گاهی اوقات تقریباً مترادف با ‘اخلاقی’ استفاده میشود، ما گاهی اوقات عمل اخلاقی را از عمل با یکپارچگی تمایز میدهیم. افراد با یکپارچگی ممکن است در واقع به شکل غیراخلاقی عمل کنند - هرچند معمولاً نمیدانند که به شکل غیراخلاقی عمل میکنند. بنابراین ممکن است به فردی احترام بگذاریم که یکپارچگی دارد، حتی اگر آن فرد دیدگاههای اخلاقی به شدت اشتباهی داشته باشد.
وقتی ‘یکپارچگی’ به عنوان یک اصطلاح فضیلتی استفاده میشود، تنها به یک کیفیت از شخصیت فرد اشاره میکند؛ با این حال، استفادههای دیگری از این واژه وجود دارد. میتوانیم از یکپارچگیِ یک منطقه بکر یا یک اکوسیستم، یک پایگاه داده کامپیوتری، یک سیستم دفاعی، یک اثر هنری و غیره صحبت کنیم. وقتی برای اشیاء به کار میرود، یکپارچگی به کامل بودن، سالم بودن یا بیعیب و نقص بودن یک چیز اشاره میکند - معانی که گاهی اوقات هنگام استفاده از این واژه برای اشاره به افراد نیز مورد استفاده قرار میگیرند. زمانی یک منطقه بکر یکپارچگی دارد که توسط توسعه یا عوارض جانبی توسعه آسیب ندیده یا تخریب نشده باشد، زمانی که به عنوان یک منطقهی بکر باقی بماند. زمانی یک پایگاه داده یکپارچگی خود را حفظ میکند که توسط خطا از کار نیفتاده باشد. ممکن است گفته شود یک اثر موسیقی یکپارچگی دارد وقتی ساختار موسیقیایی آن یکپارچگی خاصی دارد که توسط ایدههای موسیقیایی ناهماهنگ و نامرتبط مورد تعرض قرار نگرفته باشد؛ یعنی زمانی که دارای نوعی یکپارچگی، دست نخوردگی و بیعیب و نقص بودن موسیقایی باشد.
یکپارچگی ویژگیای است که به بخشهای مختلف یا جوانب متفاوت زندگی یک فرد نسبت داده میشود. ما اغلب در مورد خصوصیاتی چون یکپارچگی حرفهای، فکری و هنری صحبت میکنیم. اما مهمترین معنای فلسفی اصطلاح ‘یکپارچگی’ به شخصیت کلی و عمومی فرد مرتبط میشود. فیلسوفان عمیقاً علاقهمند هستند که درک کنند یکپارچگی در طول زندگی یک فرد چگونه خود را نشان میدهد. عمل کردن با یکپارچگی در موقعیتهای خاص و مهم، از نظر فلسفی، همواره با توجه به ویژگیهای گستردهتر شخصیت و زندگی فرد توضیح داده میشود. عنای یک فرد با یکپارچگی بودن چیست؟
گفتگوهای معمولی درباره یکپارچگی شامل دو شهود اساسی است: اول اینکه یکپارچگی عمدتاً یک رابطه رسمی است که فرد با خودش یا بین بخشها یا جنبههای مختلف خودش دارد؛ و دوم اینکه یکپارچگی به شکل مهمی با عمل کردن اخلاقی مرتبط است، به عبارت دیگر، محدودیتهای مادی یا هنجاری بر چگونگی عمل کردن با یکپارچگی وجود دارد.
این روشن نیست که چگونه این دو شهود میتوانند در یک نظریه سازگار از یکپارچگی گنجانده شوند و بیشتر تفسیرهای یکپارچگی معمولاً بر یکی از این شهود تمرکز میکنند که بر خلاف دیگری است.
تعدادی از مهمترین تفسیرهای ارائه شده عبارتند از: (الف) یکپارچگی به عنوان یکپارچگی خود؛ (ب) یکپارچگی به عنوان حفظ هویت؛ (پ) یکپارچگی به معنای ایستادگی برای چیزی؛ (ت) یکپارچگی به معنای هدف اخلاقی؛ و (ث) یکپارچگی به عنوان یک فضیلت. (این تفسیرها در پایین بررسی شدهاند). سپس ما به چند موضوع مرکزی که فیلسوفان در کاوش مفهوم یکپارچگی به آنها پرداختهاند میپردازیم: روابط بین انواع یکپارچگی، یکپارچگی و نظریه اخلاقی، و یکپارچگی در ارتباط با شرایط اجتماعی و سیاسی.”
[عنوان بخشهای باقیمانده از این مطلب عبارتند از: ۱. یکپارچگی به معنای خود-یکپارچگی، ۲. نگاه هویت به یکپارچگی، ۳. یکپارچگی به معنای ایستادگی برای چیزی، ۴. یکپارچگی به معنای هدف اخلاقی، ۵. یکپارچگی به معنای یک فضیلت، ۶. انواع یکپارچگی، ۷. یکپارچگی و نظریه اخلاقی، ۸. یکپارچگی در رابطه با شرایط اجتماعی و سیاسی]
منبع: کاکس، لا کازه، و لوین (۲۰۰۵)13
د. یکپارچگی به عنوان یک رابطهای که فرد با خود دارد در مقابل یکپارچگی به عنوان عمل کردن به شکل اخلاقی: یک نظریه سازگار
همانطور که قبلاً گفتیم، مدل جدید ما سردرگمی و گیجی مفاهیمی که در بخش قبلی به وضوح نشان داده شد را حل میکند. بخش زیر از متن، ابهام موجود در مورد اینکه معنای یک فرد با یکپارچگی بودن چیست را برجسته میکند:
“شخص دارای یکپارچگی چه کسی است؟ گفتگوهای معمولی درباره یکپارچگی دو شهود اساسی را در بر میگیرد: اول، اینکه یکپارچگی عمدتاً یک رابطه رسمی است که فرد با خود یا بین بخشها یا جنبههای خودش دارد؛ و دوم، اینکه یکپارچگی به شکل مهمی به عمل کردن اخلاقی مرتبط است، به عبارت دیگر، محدودیتهای مادی یا هنجاری دربارهی با “یکپارچگی عملکردن چگونه است” وجود دارد. چگونه این دو شهود میتوانند در یک نظریه سازگار از یکپارچگی گنجانده شوند، روشن نیست، و بیشتر تفسیرهای یکپارچگی معمولاً بر یکی از این شهود تمرکز میکنند که بر خلاف دیگری است.”
خلاصه کاکس و همکارانش از “شخص دارای یکپارچگی چه کسی است؟” در این بخش کوتاه، راهی مؤثر برای خلاصه کردن سه مشارکت اضافی مدل جدید ما فراهم میکند:
- در ضمیمه A، بخش 15.I، ما دقیقاً عبارت کاکس و همکارانش “یکپارچگی عمدتاً یک رابطه رسمی است که فرد با خود دارد” را تعریف میکنیم، و در مورد یکپارچگی در مدل جدید ما دقیقاً نشان میدهیم که این رابطه با خود چیست.
- در ضمیمه A، بخش 15.II ما در مدلمان دقیقاً نشان میدهیم که چگونه یکپارچگی “به شکل مهمی با عمل کردن اخلاقی مرتبط است.”
- در نهایت، در ضمیمه A، بخش 15.III ما نیز معضل فلسفی مورد تأکید کاکس و همکارانش را با نشان دادن “چگونگی تلفیق این دو شهود در یک نظریه سازگار از یکپارچگی” حل میکنیم.
این پیشنهادات در کل به عنوان عامل دوم بحرانی در مدل جدید ما هستند.
مدل ما نه تنها با یکپارچگی برای افراد، بلکه برای گروهها، سازمانها، جوامع و ملتها سروکار دارد. برای کامل بودن، ما مدل را گسترش میدهیم تا شامل یکپارچگی اشیاء و سیستمها شود. با این حال، ما با کاکس و همکارانش موافقیم که مهمترین کاربرد یکپارچگی در حوزه انسانها است؛ و بنابراین ما در این سند به طور عمیق با اشیاء و سیستمها سروکار نداریم.
ه. یکپارچگی به معنای یکپارچگی خود
بازتابی از عبارت کاکس و همکارانش “یکپارچگی عمدتاً یک رابطه رسمی است که فرد با خود دارد”، یک موضوع مهم که در گفتمان فلسفی درباره یکپارچگی مطرح است، به یکپارچگی به عنوان کامل بودن و یکپارچگی شخصی اشاره دارد. ما از متن طولانی دانشنامه فلسفی استنفورد توسط کاکس، لا کازه و لوین (۲۰۰۵) در بخش 1.I.I، عبارتهای مختلفی را که به کامل بودن و یکپارچگی شخصی اشاره دارند، استخراج کردهایم:
- “… یکپارچگی به کیفیت شخصیت یک فرد اشاره میکند …”
- “… یکپارچگی به کلیت، سالم بودن یا خلوص یک چیز اشاره میکند - معانی که گاهی … به افراد اعمال میشود.”
- “… حفظ یکپارچگی تا زمانی که منقضی نشود …”
- “با این حال، مهمترین معنای فلسفی اصطلاح یکپارچگی به شخصیت کلی مربوط میشود.”
- “فیلسوفان به ویژه علاقهمند هستند که درک کنند که چگونه یک فرد طی تمام زندگی خود یکپارچگی را نشان میدهد.”
- “عمل کردن با یکپارچگی در برخی موقعیتهای خاص و مهم، از نظر فلسفی، همیشه با توجه به ویژگیهای گستردهتر شخصیت و زندگی یک فرد توضیح داده میشود.”
- “… مهمترین آنها عبارتند از: (الف) یکپارچگی به معنای یکپارچگی خود؛ (ب) یکپارچگی به معنای حفظ هویت؛ (پ) یکپارچگی به معنای ایستادگی برای چیزی …”
- “… یکپارچگی به عنوان یکپارچگی خود …”
در ادامه، گاهی اوقات از عبارت “کامل و یکپارچه بودن شخصی” یا “کامل و یکپارچه بودن به عنوان یک شخص” برای نشان دادن ایدهای که توسط نقل قولهای بالا اشاره شده است، استفاده خواهیم کرد.
چگونگی تعیین یکپارچگی در کامل و یکپارچه بودن به عنوان یک شخص و چگونگی ارتباط آن با کیفیت زندگی فرد در بخش ۴ مورد بررسی قرار میگیرد.
و. یکپارچگی به عنوان یک عامل تولید: ارتباط علّی بین یکپارچگی و مجموعه فرصتهایی برای عملکرد
سومین، و به نظر ما، مهمترین عامل در مدل جدید ما از یکپارچگی، دسترسی قدرتمندی است که به افزایش عملکرد (به هر شکلی که کسی بخواهد عملکرد را تعریف کند) برای افراد، خانوادهها، گروهها، سازمانها، جوامع و ملتها ارائه میدهد14. ما واژه “عملکرد” (performance) را در معنای گستردهتر آن به کار میبریم و انتخاب تعریف و معیارهای عملکرد را به افراد یا نهادهای سازمانی واگذار میکنیم. به عنوان مثال برای سازمانها: سود یا ایجاد ارزش؛ یا برای جوامع: نگرانیهای محیطی، صلح، یا کیفیت زندگی؛ یا برای افراد: کامل و یکپارچه بودن به عنوان یک شخص، کیفیت زندگی، شادی، یا رفاه فرزندان خود.
در واقع، یکپارچگی به طوری که ما تمیز و تعریف میکنیم، یک عامل مهم تولید (با استفاده از زبان اقتصاددانان) قابل مقایسه با دانش و فناوری است. مدل ما ارتباط علّی بین یکپارچگی و فرصتهای موجود برای عملکرد (مجموعه فرصتها) برای افراد، گروهها و سازمانها را نشان میدهد. و مدل ما دسترسی عملی به این ارتباط علّی را به افراد، خانوادهها، مدیران اجرایی، اقتصاددانان، فیلسوفان، سیاستگذاران، راهبران و مقامات قانونی و دولتی ارائه میدهد. آشکار کردن ارتباط علّی بین یکپارچگی و عملکرد، روشن میکند که چیزی که در حال حاضر مبهم است، یعنی، همانطور که یکپارچگی کاهش مییابد، فرصتهای موجود برای عملکرد نیز کاهش مییابد - هر چند که کسی بخواهد عملکرد را تعریف کند15. همانطور که در ادامه خواهیم دید، این یک پیشنهاد قابل آزمایش تجربی است.
ز. تمایز و تعریف یکپارچگی
همانطور که گفتیم، در مدل جدید ما، سه پدیده اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی به عنوان پدیدههای فضیلت هنجاری شناخته میشوند، اما یکپارچگی نه. یکپارچگی، همانطور که ما آن را تمایز میدهیم، یک پدیده کاملاً مثبت است، مستقل از قضاوتهای ارزشی هنجاری. بنابراین، یکپارچگی در مورد خوب یا بد بودن، درست یا غلط بودن، یا حتی در مورد چیزی که باید باشد یا نباید باشد، نیست.
ما یکپارچگی را به عنوان یک پدیده مثبت در حوزه وضعیت یا شرایط بیطرفانه16 یک شیء، سیستم، فرد، گروه یا نهاد سازمانی تمایز میدهیم. ما یکپارچگی را به عنوان وضعیت یا شرایط تمام و کمال بودن، نشکسته، بینقص، سالم، شرایط عالی تعریف میکنیم. (در ادامه ما معمولاً از عبارت “تمام و کمال” برای نشان دادن این تعریف کامل استفاده میکنیم.) در بخش ۲.هـ دلیل انتخاب ما برای این تعریف از یکپارچگی را بحث میکنیم.
۱.ح. یکپارچگی: یک قانون هستیشناسانه از طبیعت انسان
همانطور که این موضوع در مورد قوانین فیزیکی طبیعت، مانند قانون جاذبه، صدق میکند، یکپارچگی نیز، طبق تعریف و تمایزی که ما انجام دادهایم، به همان شیوه عمل میکند، بدون توجه به اینکه آیا کسی آن را میپسندد یا نه17. هر چیزی به طور کاملاً بیطرفانه یا کامل، تمام، نشکسته، سالم و در شرایط ایدهآل است یا نیست. اگر چنین باشد، به بیشترین میزان کارآیی خود میرسد. اما اگر چنین نباشد، به اندازهای که کمبود دارد، کارآییاش کاهش مییابد. و به همان اندازه که کارآیی کمتر میشود، فرصتها برای دستیابی به عملکرد نیز کاهش مییابد.
این منجر به آنچه ما آن را “قانون هستیشناسانه یکپارچگی” نامیدهایم میشود: “به اندازهای که یکپارچگی کاهش یابد، فرصت برای عملکرد (مجموعه فرصتها) کاهش مییابد.“
و این شامل فرصت برای تمام و کمال بودن به عنوان یک شخص میشود، که در نتیجه کیفیت زندگی فرد را غنیتر میکند.
برای اینکه یک پیشنهاد به استاندارد یک قانون برسد، باید کارکرد یا رفتار چیزی را به خوبی توصیف کند، چیزی که رفتار یا کارکرد آن تحت شرایط یکسان به طور ثابت و بدون تغییر مشاهده میشود. ما بر این باوریم که قانون هستیشناسانه یکپارچگی ما به این استاندارد میرسد، اما در عین حال آگاه هستیم که هنوز شواهد تجربی رسمی لازم برای اثبات آن تولید نشده است.
ما از واژه هستیشناسانه18 برای نمایش یک دیدگاه خاص درباره انسانها استفاده میکنیم، یعنی بررسی بودن انسانها19، (که متفاوت است از دیدگاههایی مانند روانشناسی، جامعهشناسی، عصبشناسی یا اقتصاد).20 برای یک بحث گستردهتر در مورد معنایی که ما از هستیشناسانه در اینجا استفاده میکنیم و معرفی قوانین هستیشناسانه مربوط به طبیعت انسان، مقاله “قوانین هستیشناسانه طبیعت انسان: یک مقدمه”21 را ببینید.
ما آگاهیم که پیشنهاد ما در مورد تأثیر یکپارچگی بر فرصتهای عملکردی فقط یکی از بسیاری از قوانین هستیشناسانه طبیعت انسانی است. در همین رابطه، این مقاله فقط یکی از چندینی است که ما و همکارانمان در نظر داریم توسعه دهیم تا این قوانین هستیشناسانه را برای جامعههای فکری، حرفهای و عملی که پیوسته با مشکلات و پیچیدگیهای مرتبط با رفتار انسانی سروکار دارند، قابل دسترس کنیم. این مشکلات دقیقاً همان “مسائل انسانی” هستند که تمامی سازمانها، ملتها، خانوادهها و روابط شخصی را با چالشهایی روبرو میکنند.
کشف قوانین فیزیکی طبیعت به انسانها امکان قدرتمندی برای رویارویی با پیامدهای جهان فیزیکی بخشیده است. به همین ترتیب، کشف قوانین هستیشناسانه طبیعت انسانی به ما امکان قدرتمندی برای رویارویی با پیامدهای مربوط به ساختار هستیشناسانه وجود انسانها خواهد داد.
۱.ط. یادداشتی هشدارآمیز
همانطور که قوانین فیزیکی طبیعت وجود دارند که نحوه کارکرد جهان فیزیکی را توصیف میکنند، قوانین هستیشناسانه طبیعت انسانی22 نیز وجود دارند که نحوه کارکرد بودن انسانها را توصیف میکنند. هم قوانین فیزیکی طبیعت و هم قوانین هستیشناسانه بودن برای انسانها، امکان پیشبینی پیامدهای برخی اقدامات و رفتارها را فراهم میکنند.
همانطور که گفتیم، دیدگاه هستیشناسانه روی انسانها تنها یکی از چندین دیدگاه ممکن است. برای اینکه به درک انسانها کمک کند یا دسترسی به عملکرد آنها فراهم آورد، هر یک از این دیدگاهها نیازمند روششناسی مناسب با تمرکز و هدف خود هستند. به اختصار، برای اینکه مؤثر باشد، روششناسی یک دیدگاه نمیتواند به طور کامل در دیدگاه دیگری به کار گرفته شود.
علاوه بر این، و مهمتر از همه، قوانین کشف شده در یک دیدگاه کاملاً به قوانین دیدگاه دیگری قابل تقلیل نیستند. به ویژه برای اهداف ما، قوانین هستیشناسانه طبیعت انسانی نمیتوانند به طور کامل به قوانین اقتصادی سیستمهای انسانی یا هر زیرمجموعهای از آنها، یا حتی به قوانین هر دیدگاه دیگری تقلیل یابند.
ی. تمام و کمال بودن یک شیء یا سیستم
در این مدل جدید، ما تمام و کمال بودن اشیاء و سیستمها را به عنوان موضوعی در نظر میگیریم که به اجزای تشکیلدهنده شیء یا سیستم و رابطه بین این اجزا، طراحیشان، پیادهسازی طراحی و کاربردی که به آنها داده میشود، مربوط میشود. برای اینکه یک شیء یا سیستم تمام و کمال باشد، تمام موارد فوق باید با تعریف ما از تمام و کمال بودن (تمام و کمال بودن، نشکسته، بینقص، سالم، در شرایط عالی) مطابقت داشته باشند.
ک. تمام و کمال بودن برای افراد، گروهها و سازمانها
ما تمام و کمال بودن یک فرد را صرفاً به معنای حرمت به کلامهای آن فرد میدانیم، و برای یک گروه یا نهاد سازمانی، تمام و کمال بودن را صرفاً شامل آنچه که توسط یا به نمایندگی از گروه یا سازمان گفته میشود (کلام گروه یا سازمان) میدانیم. (در متن اصلی مقاله در پایین، ما به طور صریح و کامل تعریف میکنیم که چه چیزی “کلام خود” را تشکیل میدهد.) برای اینکه یک فرد، گروه یا نهاد سازمانی تمام و کمال باشد، کلام فرد، گروه یا نهاد سازمانی باید تمام و کمال، نشکسته، بینقص، سالم، در شرایط عالی باشد. در مدل جدید ما، این امر با “حرمت به کلام خود” به دست میآید.
ل. حرمت به کلام خود
با کمی سادهسازی در اینجا، حرمت به کلام خود به معنایی که ما تعریف میکنیم به این معناست که شما یا به کلام خود عمل میکنید (آنچه که گفتید و در زمانی که گفتهاید را انجام میدهید)؛ یا، به محض اینکه میدانید نخواهید توانست، اعلام میکنید که نخواهید توانست و هرگونه درهمریختگی که برای کسانی که روی کلام شما حساب باز کردهاند ایجاد شده، پاکسازی میکنید. (استفاده ما از واژه “حرمت” به معنای فضیلتی آن نیست؛ بلکه در معنای “بودن خوب برای کلام خود” است.)
م. کلام شخص شامل کلام شخص به خودش نیز میشود
وقتی کلامی را به دیگران میدهیم، شاید فکر کنیم که برای ما واضح است که در واقع کلام دادهایم (هرچند بعداً استدلال خواهیم کرد که برای اکثر مردم حتی زمانی که کلامی به دیگران میدهند، اغلب از اینکه کلام دادهاند آگاه نیستند). در عین حال، وقتی به خودمان کلام میدهیم، درواقع به ندرت متوجه میشویم که کلام دادهایم. برای مثالی از این گسست، به مواقعی فکر کنید که مسئله خودانضباطی مطرح میشود و چقدر راحت آن را رد میکنیم - البته، همیشه “فقط این یک بار”. در چنین مواردی از خودانضباطی، ما متوجه نیستم که در واقع به کلام خود برای خودمان حرمت نمیگذاریم؛ و با این کار، خود را به عنوان فردی با تمام و کمال بودن تضعیف میکنیم.
همانطور که پیشتر گفتیم، تمام و کمال بودن یک شخص مستقیماً به کلامی که آن شخص میدهد بستگی دارد، نه بیشتر و نه کمتر؛ و کلام شخص به خودش بخش مهمی از کلام اوست. با این حال، زمانی که ما کلام خود به خودمان را جدی نمیگیریم، فرصت حفظ تمام و کمال بودن خود را از دست میدهیم. ما گفتگوهایی که با خودمان داریم را تنها به عنوان “اندیشیدن” تلقی میکنیم. و وقتی در این گفتگوها به خودمان کلامی میدهیم، این کلام دادن به نظرمان تنها بخشی دیگر از اندیشیدنهایمان میآید، نه اینکه خودمان را به چیزی متعهد کرده باشیم (کلام داده باشیم). به عنوان مثال، وقتی به خودم فکر میکنم که فردا اِعمال خواهم کرد. اما، وقتی فردا میرسد، یا ساده کلام خود به خودم را فراموش کردهام یا اگر به یاد داشته باشم، به راحتی کلام خود را به عنوان فقط یک فکر خوب که دیروز داشتهام، نادیده میگیرم.
جنبه مهمی از کلام من به خودم، کلام من به دیگران است. به عنوان مثال، وقتی به کسی کلام میدهم که فردا در یک زمان معین با آنها ملاقات کنم، در واقع من همچنین به خودم کلام دادهام که فردا در زمان و مکان مقرر آنجا باشم.
اگر خودم را به عنوان شخصی با تمام و کمال بودن معرفی کنم و به کلام خود به خودم حرمت نگذارم، بسیار بعید است که بتوانم در تعامل با دیگران با تمام و کمال بودن عمل کنم.
بیشتر ما خودمان را به عنوان “مردی با تمام و کمال بودن” یا “زنی با تمام و کمال بودن” میدانیم، اما اگر کسی به کلام خود به خودش به عنوان مسئلهای از تمام و کمال بودن نگاه نکند، بودن فردی با تمام و کمال بودن ساده نیست. متأسفانه، بیشتر ما انسانها فکر میکنیم که افرادی با تمام و کمال بودن هستیم، اما همانطور که کریس آرگایریس (Chris Argyris) پس از ۴۰ سال مطالعه انسانها نتیجهگیری کرده است، ما انسانها به طور مداوم به گونهای عمل میکنیم که با دیدگاه خودمان ناسازگار است. به طور خاص، و به زبان مدل ما بیان شده، ما به طور مداوم خودمان را به عنوان افرادی با تمام و کمال بودن قرار میدهیم اما به کلام خود به خودمان حرمت نمیگذاریم و علاوه بر این، نسبت به این تناقض کور هستیم.
با ارجاع به آنچه که در بخش ۱.ه. در مورد بحث فلسفی رابطه تمام و کمال بودن با تمام و کمال بودن به عنوان شخص گفته شد - “تمام و کمال بودن به عنوان یکپارچگی خود”، “کیفیت شخصیت”، “بیفساد”، “نمایش تمام و کمال بودن طی زندگی”، “حفظ هویت” - میتوان گفت کلام شخص به خودش در بودن به عنوان شخصی کامل و تمام نقش مرکزی دارد.
وقتی نسبت به کلام خود به خودم جدی نیستم، این مسئله به طور مداوم به عنوان مشکلات و دشواریهای مختلف در زندگیام ظاهر میشود، که منبع واقعی آنها را با توضیحات و توجیهات مختلف پنهان میکنم. علاوه بر این، برای دیگران به عنوان فردی ناسازگار، بیتمرکز، پراکنده، غیرقابل اعتماد، ناپایدار، غیرقابل پیشبینی و به طور کلی به عنوان فردی ناراضی ظاهر میشوم.
در نتیجه، حرمت گذاشتن به کلام خود به خودتان، پایهای محکم برای خودانضباطی فراهم میکند. زمانی که فرصت خودانضباطی برای شما به عنوان فرصتی برای حرمت به کلام خود به خودتان ظاهر میشود، و شما آن را به عنوان راهی برای حفظ خودتان به عنوان فردی کامل و تمام میبینید، این به شما قدرت میدهد تا با تمام و کمال بودن به موضوع رسیدگی کنید.
ن. حفظ یکپارچگی فرد در زمانی که به کلام خود عمل نمیکند – پارادوکس حل شد
مگر اینکه ما کلام خود را به حداقل چیزها محدود کنیم، در عمل غیرممکن است که همیشه بتوانیم به کلام خود عمل کنیم و قطعاً به موقع به آن عمل کنیم. اگر یکپارچگی به معنای عمل به کلام فرد درک شود (همانطور که اغلب درک میشود)، این موضوع برای فردی که یکپارچگی دارد، یک پارادوکس ایجاد میکند، زمانی که با شرایطی مواجه میشود که در آن امکان یا مناسب نیست که به کلام خود عمل کند. در مواجهه با این پارادوکس، حتی افرادی که به یکپارچگی متعهد هستند، اغلب دچار رفتارهای خارج از یکپارچگی میشوند، مانند اجتناب از مسئله یا درگیر شدن در توضیحات طولانی برای تلاش جهت مقابله با عدم عمل به کلام خود. و چنین تلاشهایی گاهی منجر به رفتارهایی میشود که به شدت ضد تولید و خارج از یکپارچگی هستند، مانند دروغ گفتن، پنهان کردن حقیقت یا مقصر دانستن دیگران.
چنین رفتارهای خارج از یکپارچگی هزینه شخصی بالایی برای فرد به همراه دارد – یعنی هزینه کمتر از کامل و تمام بودن به عنوان یک انسان (از همپاشیدگی خود) – که با کاهش اجتنابناپذیر در کیفیت زندگی همراه است، بدون ذکر از دست دادن اعتماد. با این حال، اینکه این رفتار خارج از یکپارچگی منشاء این هزینه است، بهطور اجتنابناپذیری پنهان است. در بخش 3.A ما به طور کاملتر تأثیرات تضعیفکننده شخصی رفتار خارج از یکپارچگی را مورد بحث قرار میدهیم و در بخش ۸ عواملی که به “حجاب نامرئی”23 که این تأثیرات را به عنوان محصولی از رفتار خارج از یکپارچگی پنهان میکند، میپردازیم.
با تعریف یکپارچگی برای افراد، گروهها و نهادها به عنوان حرمت به کلام یک فرد، پارادوکس حل میشود و مسیری برای برخورد با عمل نکردن به کلام فرد با حفظ یکپارچگی فراهم میشود.
بعداً ما به موقعیتی میپردازیم که در آن برای شرکت جانسون و جانسون امکانپذیر نبود که به کلام خود عمل کند (همانطور که کلام یک سازمان را تعریف میکنیم) مبنی بر اینکه محصولاتش ایمن هستند. به دلیل اینکه سیانید در برخی از کپسولهای تایلنول قرار داده شده بود و سپس به قفسههای خردهفروشان بازگردانده شده بود، برای جانسون و جانسون غیرممکن بود که به کلام خود مبنی بر ایمن بودن کپسولهای تایلنول عمل کند. در واقع، تعدادی از مصرفکنندگان تایلنول جان خود را از دست دادند. با اینکه جانسون و جانسون به سادگی کلام خود را در زمانی که نمیتوانست به آن عمل کند، محترم شمرد، توانست یکپارچگی خود را حفظ کند و در نتیجه اعتماد مشتریانش به جانسون و جانسون و تایلنول را حفظ کند. به همین دلیل، توانست تایلنول را در مدت زمانی چشمگیر و کوتاه به عنوان یک مسکن پیشرو دوباره به بازار بازگرداند، و این کار را در شرایطی انجام داد که کارشناسان پیشبینی میکردند امکانپذیر نیست.
همچنین مواردی وجود خواهد داشت که یک نهاد تصمیم میگیرد به کلام خود عمل نکند. به عنوان مثال، یکی از وظایف یک مقام دولتی در یک جامعه توسعهیافته این است که انحصار استفاده مشروع از خشونت را برای حفاظت از حقوق شهروندان حفظ کند، بهویژه برای محافظت از آنها در برابر اعمال خشونتآمیز توسط دیگر شهروندان، از جمله آسیب جسمی یا سرقت یا آسیب به اموالشان. تعهد به استفاده از انحصار خشونت دولت برای حفظ صلح از طریق جلوگیری از استفاده خصوصی از خشونت توسط شهروندان علیه یکدیگر را میتوان به عنوان کلام دولت درک کرد. با این حال، در برخی موارد به نفع دولت و شهروندان است که دولت از انحصار خشونت خود علیه شهروندان در مواردی استفاده کند که خشونت دیگران جلوگیری نمیشود. به عنوان مثال، در مواردی مانند بیماریهای جنون گاوی و آنفولانزای مرغی، مناسب است که مقامات دولتی از اختیارات خود برای از بین بردن گلهها یا دستههای پرندگان به منظور از بین بردن عفونتهای محلی استفاده کنند تا از گسترش بیماری و از دست دادن جان انسانها جلوگیری شود. در برخی، اما نه در همه موارد، قوانین موجود پیشبینی میکنند که در صورت چنین اقداماتی، جبران خسارت برای از دست دادن اموال انجام شود (برای مثال، در مواردی مانند تصاحب دولتی که از نظر عمومی در راستای منافع عمومی تشخیص داده میشود).
همچنین مواردی وجود خواهد داشت که ما به سادگی تصمیم میگیریم به کلام خود عمل نکنیم. به عنوان مثال، در شرایطی که زمان عمل به کلام ما فرا میرسد و با دو تعهد متناقض مواجه میشویم و مجبوریم یکی را بر دیگری ترجیح دهیم. در چنین مواردی، چه به عنوان یک فرد، گروه یا نهاد سازمانی، حفظ یکپارچگی همواره مستلزم آن است که بههم ریختگی که برای کسانی که به کلام ما وابسته بودند ایجاد کردهایم را جبران کنیم.
مثالهای فوق به ما کمک میکنند تا ببینیم که بسیاری از مشکلاتی که پیرامون یکپارچگی وجود دارد، محصول پارادوکسی است که از محدود کردن تعریف یکپارچگی به عمل به کلام یک فرد در واقعیتی که همیشه ممکن یا مناسب نیست به کلام خود عمل کنیم، ایجاد شده است. با تعریف یکپارچگی برای افراد، گروهها و سازمانها به عنوان محترم شمردن کلام یک فرد، این پارادوکسی که قدرت یکپارچگی را تضعیف میکند، حل میکنیم. محترم شمردن کلام ما فرصتی فراهم میکند تا یکپارچگی خود را حفظ کنیم، زمانی که مشخص میشود که امکانپذیر یا مناسب نیست که به کلام خود عمل کنیم، یا به سادگی تصمیم میگیریم که به کلام خود عمل نکنیم.24
در کار اولیه و بینشمند خود، سیمونز (1999) به درستی بر “یکپارچگی رفتاری” تأکید میکند، که آن را بهعنوان “… درجهای که توسط دیگران درک میشود از همخوانی میان ارزشهایی که از طریق کلمات بیان میشوند و آنهایی که از طریق عمل ابراز میشوند” (ص. 90) تعریف میکند و به اهمیت آنچه او “ناهمخوانی کلام-عمل” مینامد اشاره میکند. مقاله سیمونز “… پیشنهاد میکند که اختلاف بین کلمات و اعمال هزینههای عمیقی دارد، زیرا این اختلاف مدیران را غیرقابل اعتماد میکند و اعتبار و توانایی آنها برای استفاده از کلمات خود برای تأثیرگذاری بر اقدامات زیردستانشان را تضعیف میکند.” (ص. 89).25 ما موافقیم و بیان او را مثالی واضح از آنچه قبلاً گفته بودیم میدانیم؛ یعنی، همانطور که یکپارچگی کلام یک فرد کاهش مییابد، فرصت موجود برای عملکرد نیز کاهش مییابد.
سیمونز به تفاوت اساسی اشاره میکند که یکپارچگی برای یک فرد به کلام آن فرد مرتبط است. با این حال، به عنوان مثالی از برخورد تقریباً جهانی با مفهوم یکپارچگی، سیمونز یکپارچگی را به عنوان عمل به کلام فرد تعریف میکند، اما مدل ما چنین تعریفی ندارد. برای اینکه “… درجه ادراکشدهای از همخوانی بین ارزشهایی که از طریق کلمات بیان میشوند و آنهایی که از طریق عمل ابراز میشوند26” به عنوان یک مدل مؤثر از یکپارچگی عمل کند، مدل باید فرصتی را برای حفظ یکپارچگی فرد در شرایطی که نمیتواند به کلام خود عمل کند یا تصمیم میگیرد به کلام خود عمل نکند، فراهم کند (شرطی که سیمونز نیز ضمنی به آن اشاره میکند اما در بحث خود بیان نمیکند). همانطور که در بالا گفتیم، مواردی وجود دارد که به دلیل پیچیدگیهای شرایط یا عوامل خارجی، همیشه بهینه یا مناسب نیست که مدیران (و در واقع همه افراد) به کلام خود عمل کنند.
مفهوم یکپارچگی ما به عنوان حرمت به کلام یک مدل کامل ارائه میدهد که شامل راهی برای حفظ یکپارچگی زمانی است که به هر دلیلی فرد نمیتواند به کلام خود عمل کند. زمانی که فرد به کلام خود حرمت میگذارد، دقیقاً همانطور که در بخشهای 4.E و 5.B تعریف کردهایم (که شامل مواجهه با پیامدهای عمل نکردن به کلام خود برای دیگران میشود)، هیچیک از “هزینههای عمیق” که سیمونز به درستی با ناتوانی در عمل به کلام مرتبط میداند، وجود نخواهد داشت.
در واقع، ناتوانی در عمل به کلام فرد اما به طور کامل حرمت گذاشتن به آن کلام میتواند مزایای قابل توجهی ایجاد کند، زیرا چنین رفتاری سیگنال واضحی به دیگران میدهد که فرد کلام خود را جدی میگیرد. در مطالعهای که بیتنر، بومز و تترو در ژورنال بازاریابی (1990، صص 80-81) در مورد اتفاقات مثبت و منفی در مواجهات خدماتی در کسبوکارهای خطوط هوایی، رستوران و هتل انجام دادند، (با استفاده از زبان ما) از قدرت حرمت به کلام هنگامی که فرد به کلام خود عمل نمیکند، شگفتزده شدند. مطالعه آنها نشان داد که 23.3٪ از
“… «مواجهات بهیادماندنی رضایتبخش» شامل مشکلاتی هستند که به شکستها در ارائه خدمات اصلی نسبت داده میشوند… از دیدگاه مدیریتی، این یافته شگفتآور است. این موضوع نشان میدهد که حتی شکستهای سیستم ارائه خدمات نیز میتوانند به عنوان مواجهات بسیار رضایتبخش به یاد آورده شوند، اگر به درستی مدیریت شوند… ممکن است انتظار برود که نارضایتی در موقعیتهای شکست کاهش یابد اگر کارکنان آموزش ببینند تا به درستی واکنش نشان دهند، اما اینکه چنین حوادثی به عنوان تجربیاتی بسیار رضایتبخش به یاد آورده شوند، تا حدی شگفتآور است.” (ایتالیکها در متن اصلی).
ما از واکنش مثبت مشتریان به چنین شکستهای خدماتی “بهدرستی مدیریتشده” شگفتزده نیستیم؛ در واقع، از دیدگاه مدل جدید ما، چنین نتایجی قابل پیشبینی هستند. اگرچه به نظر خلاف منطق میرسد، مشتریان اغلب شگفتزده و خوشحال میشوند زمانی که افراد یا سازمانها به کلام خود حرمت میگذارند، حتی وقتی نتوانستهاند به آن عمل کنند. در حقیقت، چنین موقعیتهایی از سوی مشتریان بهعنوان عملکرد فوقالعاده تلقی میشوند. در واقع، وقتی که این شکستها قابل توجه باشند، اقداماتی که سازمان برای حرمت به کلام خود انجام میدهد نیز مورد توجه قرار میگیرد. بنابراین، نتایج مطالعه بیتنر، بومز و تترو نشاندهنده رابطه فرضی ما بین یکپارچگی و بهرهوری است – در این مورد، بهرهوری از دیدگاه مشتریان سازمان. و این نتایج به این معناست (برخلاف استدلالهای سیمونز و دیگران) که افراد سریعتر اعتماد دیگران را جلب خواهند کرد زمانی که نتوانند به کلام خود عمل کنند، اما به آن کلام حرمت بگذارند.
س. تأثیر یکپارچگی بر روابط و اعتماد
همانطور که نشان خواهیم داد، حرمت به کلام خود (یکپارچگی برای افراد، گروهها و سازمانها) نیز مسیری برای ایجاد روابط اجتماعی و کاری کامل و یکپارچه است – که سهم مهمی در فرصتهای موجود برای عملکرد دارد. علاوه بر این، حرمت به کلام خود مسیری قابل اجرا برای کسب و حفظ اعتماد دیگران فراهم میکند – که عنصری مهم برای کارایی است و در نتیجه سهم بیشتری در بهرهوری دارد. و شاید حتی مهمتر از آن، تأثیر حرمت به کلام خود بر بهرهوری به این نکته گسترش مییابد که بتوانید به خودتان اعتماد کنید. همانطور که گفتیم، حرمت به کلام خود شامل حرمت به کلامتان در برابر خودتان نیز میشود.
ع. تسلسل یکپارچگی-کارایی-بهرهوری و یک فرضیه قابل ابطال تجربی
در این مدل جدید، نحوه برخورد ما با یکپارچگی دسترسی بیابهام و عملی به بهرهوری برتر برای افراد، گروهها و سازمانها فراهم میکند (صرفنظر از اینکه بهرهوری را چگونه تعریف کنیم). ما این فرضیه را مطرح میکنیم که با کاهش یکپارچگی (کامل و تمام بودن)، کارایی کاهش مییابد، خواه برای یک شیء، سیستم، زندگی فردی، خانواده، گروه، سازمان یا حتی جامعه. و با کاهش کارایی، فرصت برای بهرهوری نیز کاهش مییابد.
استدلال منطقی ما به شرح زیر است:
- چون حداکثر کارایی شرط لازم (اگرچه ناکافی) برای حداکثر بهرهوری است، و
- چون یکپارچگی همانطور که ما آن را تمایز و تعریف میکنیم، شرط لازم و کافی برای حداکثر کارایی است،
- بنابراین نتیجه میگیریم که یکپارچگی شرط لازم (اگرچه ناکافی) برای حداکثر بهرهوری است، و
- بنابراین نتیجه میگیریم که با کاهش یکپارچگی، فرصت برای بهرهوری کاهش مییابد.
این به یک فرضیه قابل ابطال تجربی منتهی میشود که، با ثابت ماندن سایر شرایط، با کاهش یکپارچگی، بهرهوری نیز کاهش مییابد.
ف. یکپارچگی، سکویی برای بهرهوری موفق
همانطور که در بخش بعدی بهطور کامل توضیح میدهیم، وقتی افراد یا نهادها خارج از یکپارچگی باشند، نمیتوان به گفتههای آنها اعتماد کرد. در هر زمان مشخص، نمیدانیم چه بخشی از کلام آنها را به موقع عمل خواهند کرد (و اگر به موقع نباشد، تا چه زمانی)، یا چه بخشی از کلامشان را اصلاً عمل نخواهند کرد. بنابراین، هیچ سکویی برای حفظ حداکثر بهرهوری وجود ندارد. ما تأکید میکنیم که اگرچه یکپارچگی بهتنهایی تضمینی برای بهرهوری موفق نیست (یعنی شرط کافی نیست)، اما یکپارچگی سکویی است که میتوان بر آن بهرهوری موفق را بنا نهاد.
در حضور یکپارچگی، سایر عوامل لازم برای ایجاد بهرهوری موفق میتوانند اضافه شوند. به عنوان مثال، در یک کسبوکار، این عوامل دیگر (که خودشان نیز باید در یکپارچگی باشند تا حداکثر بهرهوری را فراهم کنند) شامل استراتژیهای رقابتی، سازمانی، انسانی و مالی خواهند بود.
در غیاب یکپارچگی، سکوی دستیابی به حداکثر بهرهوری شکسته میشود؛ و اگرچه اضافه کردن سایر عوامل میتواند بهرهوری را افزایش دهد، اما این عوامل نمیتوانند جایگزین سکوی شکسته برای دستیابی به حداکثر بهرهوری شوند. دوباره مشاهده میکنیم که یکپارچگی پیششرط (یعنی شرط لازم) برای حداکثر بهرهوری است. هنگامی که یکپارچگی شکسته میشود، فرصت برای بهرهوری یک فرد، گروه یا نهاد نیز از بین میرود.
ص. توانمندسازی قطبنماهای اخلاقی موجود در عناصر فضیلت
همانطور که گفتیم، مدل جدید ما تمامی چهار عنصر (یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی) را در یک نظریه منسجم در بر میگیرد. ما نشان میدهیم که با قرار دادن عنصر یکپارچگی در قلمروی مثبت، در حالی که عناصر اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی را در قلمروی هنجاری باقی میگذاریم، و با ارائه هر کدام بهعنوان یک مفهوم در قلمرو متمایز و بهعنوان یک اصطلاح با تعریف منحصربهفرد، “قطبنماهای اخلاقی” موجود در هر یک از سه عنصر فضیلت واضح و بیابهام میشوند. در بخش 7، بهطور عمیق بررسی میکنیم که چگونه یکپارچگی و سه عنصر مبتنی بر فضیلت با یکدیگر مرتبط هستند، بهویژه:
- چگونه یکپارچگی بر آنچه از استانداردهای اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی موجود افراد، گروهها و سازمانها به آن کلام دادهاند تأثیر میگذارد،
- نقشی که یکپارچگی در حمایت از افراد، گروهها و سازمانها برای حرمت به استانداردهای اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی موجود ایفا میکند، و در مقابل
- چگونه اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی میتوانند از افراد، گروهها، سازمانها و جوامع در حفظ یکپارچگیشان حمایت کنند.
یکی دیگر از عوامل حیاتی در کارایی مدل جدید ما، روشنسازی رابطه بین حرمت به استانداردهای اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی و فرصت برای بهرهوری است (صرفنظر از اینکه بهرهوری را چگونه تعریف کنیم، از جمله کامل و تمام بودن بهعنوان یک فرد و کیفیت زندگی فرد).
ق. تأملاتی درباره استانداردهای هنجاری بهینه
ما معتقدیم که مدل جدید ما به گونهای با یکپارچگی و سه عنصر فضیلت اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی برخورد میکند که به شفافیت بیشتری در تعیین استانداردهای هنجاری اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی مؤثر و کارآمد (در واقع، بهینه) برای گروهها (از جمله خانوادهها و نهادهای حرفهای) و همچنین برای سازمانها، جوامع فرهنگی، جوامع و ملتها کمک خواهد کرد. شفافیتی که توسط مدل جدید ما فراهم میشود، همچنین از کارایی بیشتری در حل تضادهای اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی بین افراد، خانوادهها، گروهها، سازمانها، جوامع فرهنگی، جوامع و ملتها پشتیبانی خواهد کرد.
طراحی، انتخاب و اجرای صریح یک مجموعه یکپارچه و قدرتمند از استانداردهای هنجاری که با مفاهیم روشنشده ما از اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی همخوانی داشته باشد، از وظایف مهم است. با چند استثنای نادر (برای مثال، پژوهشهای گسترده در مورد اصول و کدهای قانونی مؤثر27)، آنچه در حال حاضر در این حوزه طراحی وجود دارد، به ندرت از تحلیل ناشی میشود و بیشتر نمایانگر نظرات، باورها و هنجارهای به ارث رسیدهای است که ممکن است در زمان خود بهطور کامل مناسب شرایط محیطی آن دوران بوده باشند. این فرآیند میتواند (و گاهی میکند) منجر به استانداردهای هنجاری شود که ممکن است بر اساس تأثیراتشان بر افراد، خانوادهها، گروهها، سازمانها، جوامع فرهنگی، جوامع و ملتها حتی نزدیک به بهینه نباشند. در این مقاله که پیش از این نیز طولانی شده است، ما بهطور عمیق به این مسائل مهم طراحی و اجرا نمیپردازیم.
بدون پرداختن به جزئیات طراحی و تحلیل تأثیرات انتخابهای جایگزین در مورد این استانداردهای هنجاری، در ادامه یک مرور کوتاه از نحوه رویکرد ما به طراحی چنین سیستمهای هنجاری ارائه شده است. این طراحی شامل تحلیلی از کارایی کل مجموعه هنجاری خواهد بود. این تحلیل شامل روشنسازی و بهینهسازی یکپارچگی (کامل و تمام بودن، همانطور که در این مدل جدید از یکپارچگی تعریف کردهایم) کل سیستم استانداردهای هنجاری اخلاقی، اصول اخلاقی و قانونی است. این فرآیند شامل موارد زیر خواهد بود:
- استاندارد بهرهوری مورد نظر آنها (نتیجه مورد انتظار)،
- یکپارچگی خود استانداردهای هنجاری (کامل و تمام بودن طراحی آنها)،
- یکپارچگی اجرای طراحی، و
- یکپارچگی در استفاده از آنها.
چنین تحلیلی همچنین شامل بررسی دقیق یکپارچگی تمام نهادهای درگیر خواهد بود.28
ر. نتیجهگیری: یک مسیر قابل اجرا
در نتیجهگیری، در مدل جدید ما، نحوه تمایز و تعریف یکپارچگی برای افراد، گروهها و سازمانها، تأثیر یکپارچگی بر کارایی و قابل اعتماد بودن را آشکار میکند و در نتیجه بر بهرهوری تأثیر میگذارد. حتی مهمتر از آن، مدل جدید ما یک مسیر قابل اجرا (یعنی دسترسی مستقیم29) به یکپارچگی و بنابراین به کارایی و قابل اعتماد بودن، و در نتیجه به ارتقای خودِ بهرهوری فراهم میکند.
۲. یک مدل جدید از یکپارچگی که اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی را در بر میگیرد
الف. حوزههای چهار عنصر به عنوان پدیدهها مورد بررسی قرار میگیرند
آنچه ما از اصطلاح “فضیلت” در عبارات “مفاهیم فضیلت” و “پدیدههای فضیلت” منظور داریم، مفاهیم و پدیدههایی هستند که با استانداردهای هنجاری درست و غلط، مطلوب و نامطلوب، و خوب و بد سروکار دارند.
یک پایه اساسی برای این مدل جدید، تخصیص حوزههای مناسب برای هر یک از چهار پدیده (یکپارچگی، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی) است. برای ما، حوزههای مناسب آنهایی هستند که آنها را به ابزارهای مؤثری برای درک و تأثیرگذاری بر رفتار انسانی تبدیل میکنند. ما هر یک از چهار پدیده را به یکی از دو حوزه اختصاص میدهیم، یعنی یک حوزه هنجاری فضایل و یک حوزه مثبت خالی از ارزشهای هنجاری. در مدل ما، اخلاق، اصول اخلاقی و قانونی در حوزه هنجاری فضایل وجود دارند، در حالی که یکپارچگی در حوزه مثبت قرار دارد.
ب. اخلاق
در “فرهنگ لغت دنیای جدید وبستر”30، “اخلاق” به صورتهای مختلف تعریف شده است: “کیفیت یا شخصیت اخلاقی؛ درستی یا نادرستی، مانند یک عمل؛ ویژگی هماهنگ بودن با اصول یا استانداردهای رفتار درست…؛ اصول درست و غلط در رفتار؛ اخلاقیات”. در این فرهنگ لغت، بخش مقایسه مترادفها که با “اخلاقی و اصول اخلاقی” سروکار دارد، بیان میکند: “اخلاق دلالت بر انطباق با استانداردهای پذیرفتهشده عمومی از نیکی یا درستی در رفتار یا شخصیت دارد…”.
گنجاندن اصول اخلاقی در تعریف لغتنامهای اخلاق (چه برسد به بیشتر مباحث در این زمینه) تمایز بین این دو پدیده را مخدوش و مبهم میکند.
۱. اخلاق: تعریف
در این مدل جدید از یکپارچگی، “اخلاق” در حوزه هنجاری وجود دارد، و در آن حوزه در قلمرو فضیلت اجتماعی است، و در آن قلمرو ما اخلاق را به عنوان یک اصطلاح چنین تعریف میکنیم: در یک جامعه معین، در یک دوره معین از آن جامعه، اخلاق عبارت است از استانداردهای پذیرفتهشده عمومی از آنچه مطلوب و نامطلوب است؛ از رفتار درست و غلط، و آنچه توسط آن جامعه به عنوان رفتار خوب و رفتار بد یک شخص، گروه، یا نهاد در نظر گرفته میشود.
ج. اصول اخلاقی
در «فرهنگ لغت دنیای جدید وبستر» «ethical» به صورتهای مختلف تعریف شده است: «مربوط به اخلاق یا اخلاقیات؛ مطابقت یا سازگاری با استانداردهای اخلاقی؛ انطباق با استانداردهای رفتار یک حرفه یا گروه معین». در این فرهنگ لغت، بخش مقایسه مترادفها که با «moral and ethical» سروکار دارد، بیان میکند: «ethical دلالت بر انطباق با یک کد ایدهآل و مفصل از اصول اخلاقی دارد، گاهی اوقات، به طور خاص، با کد یک حرفه خاص».
بهطور مشابه، همانند تعریف اخلاق، گنجاندن اخلاق در تعریف لغتنامهای «ethical» (چه برسد به بیشتر مباحث در این زمینه) باز هم تمایز بین این دو پدیده را مخدوش و مبهم میکند.
۱. اصول اخلاقی: تعریف
در این مدل جدید از یکپارچگی، «اخلاق» در حوزه هنجاری وجود دارد، و در آن حوزه در قلمرو فضیلت گروهی است (جایی که گروه به عنوان یک زیرمجموعه از یک موجودیت معین تعریف میشود)، و در آن قلمرو ما اخلاق را به عنوان یک اصطلاح چنین تعریف میکنیم: در یک گروه معین (مزایای عضویت در آن گروه که یک شخص، زیرگروه یا نهاد از آن بهرهمند میشود)، اخلاق عبارت است از استانداردهای توافقشده درباره آنچه مطلوب و نامطلوب است؛ از رفتار درست و غلط؛ از آنچه توسط آن گروه به عنوان رفتار خوب و بد یک شخص، زیرگروه یا نهادی که عضو آن گروه است، در نظر گرفته میشود، و ممکن است شامل مبانی تعریفشده برای انضباط، از جمله اخراج، باشد.
د. قانونمندی
در «فرهنگ لغت دنیای جدید وبستر»، «قانونمندی» به این صورت تعریف شده است: «کیفیت، شرایط، یا نمونهای از قانونی یا مشروع بودن». «قانونی» ابتدا به این صورت تعریف شده است: «در انطباق با اصول قانون؛ مجاز توسط قانون». «قانون» ابتدا به این صورت تعریف شده است: «تمام قوانین رفتاری که توسط اقتدار، قانونگذاری، یا رسوم یک جامعه، ایالت، یا گروه معین ایجاد و اجرا شدهاند». بخش مقایسه مترادفها در این فرهنگ لغت بیان میکند: «قانون، در کاربرد خاص خود، دلالت بر تجویز و اجرای آن توسط یک قدرت حاکم دارد».
۱. قانونمندی: تعریف
در این مدل جدید از یکپارچگی، «قانونمندی» در حوزه هنجاری وجود دارد، و در آن حوزه در قلمرو فضیلت حکومتی است، و در آن قلمرو ما قانونمندی را به عنوان یک اصطلاح چنین تعریف میکنیم: سیستم قوانین و مقررات رفتار درست و غلط که توسط دولت (نهاد دولتی فدرال، ایالتی، یا محلی در ایالات متحده) از طریق اعمال قدرت پلیسی و فرآیند قضایی خود، با تهدید و استفاده از مجازاتها، از جمله انحصار آن در حق استفاده از خشونت فیزیکی، قابل اجرا است.31
ه. یک مدل جدید از یکپارچگی
۱. یکپارچگی: مقدمه
آنچه در پی میآید مدل جدید ما از یکپارچگی است. ما تلاش خود را برای روشن کردن ماهیت یکپارچگی با تحقیق در مورد کاربرد رایج آن همانطور که در فرهنگلغتها ظاهر میشود و با بررسی بحث فلسفی درباره یکپارچگی آغاز کردیم. در هر دو مورد، همانطور که بعداً نشان خواهیم داد، به سردرگمی و ابهام بین یکپارچگی، اخلاق و اصول اخلاقی برخوردیم. ابتدا تصمیم گرفتیم ببینیم آیا ممکن است سردرگمی و ابهام میان این سه اصطلاح را حذف کنیم، در حالی که جوهره تعاریف کاربرد رایج و عناصر مهم آنچه فلسفه درباره یکپارچگی میگوید را در نظر میگیریم. در عین حال، از ابداع تعاریف جدید اجتناب کردیم.
هدف ما در تعیین تعاریف هر یک از این سه اصطلاح این بود که به کاربرد عمومی و معنای فلسفی هر یک از اصطلاحات احترام بگذاریم، در حالی که همزمان سردرگمی و ابهام میان آنها را از بین ببریم.
در تعریف یکپارچگی در مدل خود، ما با استفاده از دو تعریف اول که در فرهنگ لغت وبستر ظاهر میشود، به کاربرد عمومی احترام میگذاریم. ما تعریف سوم و نهایی که شامل «اخلاق» است و بنابراین باعث سردرگمی و ابهام بین یکپارچگی و اصطلاحات فضیلت اخلاق و اصول اخلاقی میشود («اصول اخلاقی» در تعریف «اخلاق» یافت میشود) را حذف میکنیم. با این حال، در مدل جدید ما به ایده فلسفی رایجی که در کاربرد عمومی منعکس شده است و بیان میدارد که اخلاق و اصول اخلاقی به نوعی با یکپارچگی مرتبط هستند، احترام گذاشتهایم؛ با نشان دادن دقیق اینکه چگونه پدیدههای فضیلت اخلاق و اصول اخلاقی به عنوان یک پدیده مثبت با یکپارچگی مرتبط هستند.
در ریاضیات و منطق نمادین، همه تعاریف توتولوژی هستند، و از این منظر تعریف ما نیز همینطور است.32 یک تعریف نسبت به دیگری درستتر نیست، اما ممکن است در توصیف ویژگیهای آنچه تعریف میشود، به روشی که دسترسی بیشتری به هر چیزی که در جهان با آن سر و کار داریم فراهم کند، مفیدتر یا قدرتمندتر باشد.
در نهایت، مفید بودن هر تعریف (توتولوژی) یک سؤال تجربی است و ما منتظر تحقیق و آزمایش دقیق این مدل جدید از یکپارچگی توسط هم محققان و هم عملگرایان هستیم.
۲. یکپارچگی: تعریف
در «فرهنگ لغت دنیای جدید وبستر» «یکپارچگی» به این صورت تعریف شده است: «۱. کیفیت یا حالت کامل بودن؛ وضعیت نشکسته؛ تمامیت؛ کلیت؛ ۲. کیفیت یا حالت سالم بودن؛ وضعیت کامل؛ سلامت؛ و ۳. کیفیت یا حالت داشتن اصول اخلاقی محکم؛ درستکاری، صداقت و صمیمیت».
باز هم، همانند تعاریف اخلاق و اصول اخلاقی، گنجاندن «اصول اخلاقی محکم» در تعریف یکپارچگی (تعریف سوم در تعریف وبستر در بالا) تمایز بین هر یک از این سه پدیده را مخدوش و مبهم میکند. در مدل جدید ما، تعریف یکپارچگی بهطور خاص شامل تعریف سوم وبستر، «کیفیت یا حالت داشتن اصول اخلاقی محکم؛ درستکاری، صداقت و صمیمیت» نمیشود. در حالی که پدیدههای فضیلتی ذکر شده در تعریف ۳ در تعریف ما از یکپارچگی گنجانده نشدهاند، نحوه برخورد با یکپارچگی در مدل جدید ما اظهارات نادرست را ممنوع میکند.
در این مدل جدید از یکپارچگی، «یکپارچگی» در حوزه مثبت وجود دارد، و در آن حوزه قلمرو آن یکی از حالت یا وضعیت عینی است، و در آن قلمرو ما «یکپارچگی» را چنین تعریف میکنیم: حالت یا وضعیتی از کامل بودن، تمامیت، نشکستگی، سلامت، وضعیت کامل.
از این پس، ما گاهی از اصطلاح «کامل و تمام» برای نمایندگی از این تعریف کامل استفاده میکنیم.
3. یکپارچگی اشیاء و سیستمها، و پیامدهای جهانی کاهش یکپارچگی
الف. یکپارچگی یک شیء
یک چرخ دوچرخه را به عنوان مثالی از یک شیء و یکپارچگی آن در نظر بگیرید. وقتی پرهها را از چرخ دوچرخه برمیداریم، چرخ دیگر کامل و تمام نیست. به دلیل اینکه چرخ دیگر کامل و تمام نیست، یکپارچگی چرخ کاهش مییابد.
همانطور که یکپارچگی بیشتر و بیشتر کاهش مییابد، چرخ کمتر و کمتر قابل کار میشود. در واقع، وقتی به اندازه کافی پرهها را برداریم، چرخ دیگر یکپارچگی ندارد و بنابراین چرخ به طور کامل از کار میافتد و اصلاً کار نخواهد کرد.
به طور خلاصه، ما قانون ساده و کلی زیر را بیان میکنیم: با کاهش یکپارچگی، قابلیت کار کاهش مییابد، و وقتی قابلیت کار کاهش مییابد، فرصت برای عملکرد (مجموعه فرصتها) کاهش مییابد.
ب. قابلیت کار
به عنوان نتیجهای از کاهش یکپارچگی چرخ (کاهش کامل و تمام)، کاهش آشکاری در قابلیت کار چرخ وجود دارد. فرهنگ لغت آکسفورد33 «قابل کار» را چنین تعریف میکند: «قادر به تولید اثر یا نتیجه مطلوب».
۱. قابلیت کار: تعریف
در این مدل جدید از یکپارچگی، ما قابلیت کار را چنین تعریف میکنیم: حالت یا وضعیتی که فرصت موجود برای عملکرد (مجموعه فرصتها) را تعیین میکند.
همانطور که پرهها را از چرخ برمیداریم، یکپارچگی بیشتر و بیشتر کاهش مییابد، و با کاهش بیشتر یکپارچگی، چرخ کمتر و کمتر قابل کار میشود. در واقع، وقتی به اندازه کافی پرهها را برداریم، چرخ دیگر یکپارچگی ندارد و بنابراین چرخ به طور کامل از کار میافتد و اصلاً کار نخواهد کرد.
به طور خلاصه، ما قانون ساده و کلی زیر را بیان میکنیم: با کاهش یکپارچگی، قابلیت کار کاهش مییابد، و وقتی قابلیت کار کاهش مییابد، فرصت برای عملکرد (مجموعه فرصتها) کاهش مییابد.
ج. عملکرد
تعاریف مربوط به عملکرد در دیکشنری انکارتا34 به این صورت آمده است: «شیوهای که چیزی یا کسی عمل میکند، کار میکند یا رفتار میکند؛ و اثربخشی شیوهای که کسی کارش را انجام میدهد.»
۱. رابطه بین یکپارچگی و عملکرد
اکنون میتوانیم تعریف خود از کارایی را گسترش داده و آن را تکمیل کنیم تا شامل تعریف «عملکرد» (آخرین کلمه در تعریف کارایی) شود. ما «کارایی» را به این صورت تعریف میکنیم: حالت یا شرایطی که فرصت موجود برای چیزی یا کسی یا یک گروه یا سازمان فراهم میشود تا عمل کند، کار کند یا رفتار کند تا نتیجهای مورد نظر را تولید کند، یعنی مؤثر باشد؛ یا حالت یا شرایطی که مجموعه فرصتهایی را تعیین میکند که از آن، کسی یا گروهی یا سازمانی میتواند نتایج را انتخاب کند یا برای نتایج طراحی یا ساخت کند.
در مثال چرخ دوچرخه، دیدیم که در نتیجه کاهش یکپارچگی، کارایی چرخ نیز کاهش مییابد. اکنون میبینیم که به عنوان نتیجه کاهش کارایی چرخ، فرصت عملکرد نیز کاهش مییابد. با برداشتن پرهها، یکپارچگی چرخ کاهش مییابد. و با کاهش یکپارچگی چرخ، کارایی آن نیز کاهش مییابد. و با کاهش کارایی چرخ، فرصت برای عملکرد نیز کاهش مییابد.
بنابراین، یک زنجیرهای از یکپارچگی آغاز میشود که به کارایی جریان مییابد و از کارایی به عملکرد منتقل میشود. به عنوان نتیجه این زنجیره، هر کاهش در تمامیت و کمال (کاهش یکپارچگی) کاهش کارایی است و هر کاهش در کارایی، کاهش فرصت برای عملکرد است. بنابراین، یکپارچگی یک شرط لازم برای حداکثر عملکرد است.
رابطهای واضح و بیابهام بین یکپارچگی و عملکرد وجود دارد. به این صورت نیست که عملکرد توسط یکپارچگی ایجاد شود، بلکه یکپارچگی یک شرط لازم برای عملکرد است. به طور دقیقتر، با کاهش یکپارچگی، مجموعه فرصتهای عملکرد در دسترس بازیگر یا تصمیمگیرنده نیز کاهش مییابد. از این رو، ما درباره مجموعه فرصتهای موجود برای عملکرد صحبت میکنیم. یکپارچگی بنابراین شرط لازم (اگرچه کافی نیست) برای عملکرد است. مقداری از یکپارچگی برای هر سطحی از عملکرد لازم است. برای مثال، همانطور که گفتیم، وقتی تعداد کافی از پرهها از چرخ دوچرخه برداشته میشود، چرخ فرو میریزد و دیگر فرصتی برای عملکرد باقی نمیماند.
به اختصار، ما این قانون ساده و عمومی را بیان میکنیم: سایر شرایط برابر، با کاهش یکپارچگی، فرصت برای عملکرد کاهش مییابد.
تأثیر یکپارچگی طراحی (که در اینجا گاهی به آن «یکپارچگی طراحی» گفته میشود)، یکپارچگی اجرای طراحی یا پیادهسازی (یکپارچگی اجرا)، و یکپارچگی استفاده، چه استفادهای که از آن میشود و چه عملیات آن (که در اینجا گاهی به آن «یکپارچگی استفاده» گفته میشود)، از یک شیء در بخش مربوط به سیستمها در زیر بحث میشود.
ما در حوزه اشیاء، اشیایی که کاملاً انسانی هستند را نیز در نظر میگیریم، برای مثال بدن یک شخص. اگر وضعیت بدن یک شخص کمتر از حالت کامل، بینقص، سالم، بینقص، شرایط سالم و کامل باشد، پس یکپارچگی جسمی آن فرد کاهش یافته است. به عنوان یک بدن، این فرد فرصت موجود برای عملکرد فیزیکی کمتری خواهد داشت. با این حال، آن شخص، در حالی که در یکپارچگی جسمی کاهش یافته و بنابراین فرصت موجود برای عملکرد فیزیکیاش کاهش یافته است، ممکن است در عین حال به عنوان یک شخص در یکپارچگی کامل باشد، همانطور که در نحوهای که یکپارچگی را برای یک فرد به طور خاص تعریف میکنیم خواهیم دید.35
د. سیستمها
تمام موارد قبلی در مورد سیستمها نیز صادق است. فرصت عملکرد یک سیستم برای هر استاندارد عملکردی که سیستم برای آن طراحی شده است، با کاهش یکپارچگی هر جزء یا رابطهای بین اجزاء که برای استاندارد عملکرد طراحیشده ضروری است، کاهش مییابد؛ یعنی، زمانی که این اجزاء کمتر از حالت کامل و تمام باشند. در اینجا نیز یک تکرار از زنجیره از یکپارچگی تا عملکرد را میبینیم. زمانی که یکپارچگی هر جزء ضروری یا رابطه ضروری بین اجزاء یک سیستم کاهش مییابد (یعنی کمتر از حالت کامل و تمام میشود، از جمله در صورت غیاب کامل)، کارایی سیستم کاهش مییابد و با کاهش کارایی سیستم، فرصت برای عملکرد در سطح استاندارد عملکرد طراحیشده آن سیستم کاهش مییابد.
بنابراین باز هم میبینیم که، سایر شرایط برابر، با کاهش یکپارچگی یک سیستم، فرصت موجود برای عملکرد آن سیستم کاهش مییابد – این یک فرضیه قابل آزمایش تجربی است.
یکی دیگر از راههایی که یکپارچگی یک سیستم (یا شیء) میتواند آسیب ببیند و در نتیجه باعث کاهش عملکرد شود، زمانی است که خود طراحی فاقد یکپارچگی باشد. زمانی که طراحی یک سیستم فاقد هر جزء یا رابطه بین اجزاء مورد نیاز برای عملکرد در سطح فرصت موجود برای عملکرد طراحیشده باشد، طراحی کمتر از حالت کامل و تمام است و این تعریف یکپارچگی را نقض میکند.
در نهایت، یکپارچگی یک سیستم (یا شیء) میتواند آسیب ببیند و در نتیجه منجر به کاهش عملکرد شود، زمانی که عملیات (استفاده) از سیستم توسط کاربر فاقد یکپارچگی باشد. وقتی سیستمی برای تولید عملکردی استفاده میشود که طراحی آن اجازه چنین عملکردی را نمیدهد، سیستم به گونهای استفاده میشود که با هدف اصلی آن همخوانی ندارد و چنین استفادهای نادرست است و این نقض تعریف یکپارچگی است.36 ما توجه داریم که احتمال استفادهی خارج از یکپارچگی از یک سیستم، متناسب با میزان عدم یکپارچگی کاربر به عنوان یک شخص افزایش مییابد.
به طور خلاصه، مجموعه فرصتهای موجود برای عملکرد یک سیستم به یکپارچگی اجزا و رابطه بین اجزا که برای استاندارد عملکرد طراحیشده ضروری هستند، به یکپارچگی طراحی و به یکپارچگی استفاده بستگی دارد.
مدل ما چیزی درباره استاندارد عملکردی که یک سیستم برای آن طراحی شده است نمیگوید؛ این تعریف به طور کامل در اختیار طراح یا به استاندارد طراحیای که توسط کاربر (خواه شخص، گروه یا سازمان) تعیین یا موافقت شده، واگذار میشود. طراحان سیستمها از محاسبات هزینه/فایده خود در تعیین فرصتهای موجود برای عملکرد سیستم و شیوهای که این عملکرد باید تولید شود، استفاده خواهند کرد.
ما در حوزه اشیاء، اشیایی که کاملاً انسانی هستند، مانند بدن یک شخص را نیز در نظر میگیریم. اگر وضعیت بدن یک شخص کمتر از حالت کامل، بینقص، سالم، و شرایط کامل باشد، پس یکپارچگی جسمی آن فرد کاهش یافته است. به عنوان یک بدن، این فرد فرصت موجود برای عملکرد فیزیکی کمتری خواهد داشت. با این حال، آن شخص، در حالی که در یکپارچگی جسمی کاهش یافته و بنابراین فرصت موجود برای عملکرد فیزیکیاش کاهش یافته است، ممکن است در عین حال به عنوان یک شخص در یکپارچگی کامل باشد، همانطور که در شیوهای که یکپارچگی را برای یک فرد به طور خاص تعریف میکنیم مشخص خواهد شد.
در بخش 3.A درباره یکپارچگی اشیاء، ما در حوزه اشیاء، اشیایی که کاملاً انسانی هستند، مانند بدن یک شخص را قرار دادیم. ما در مورد سیستمها نیز به همین شکل عمل میکنیم. ما در حوزه سیستمها (از جمله آنچه درباره یکپارچگی سیستمها گفتهایم) موارد زیر را نیز قرار میدهیم: 1) جنبههای سیستمهایی که توسط مردم استفاده میشوند (برای مثال، دستورالعملهای عملیاتی یا پروتکلهای تولید)، 2) سیستمهایی که بر افراد تأثیر میگذارند (برای مثال، استراتژیهای منابع انسانی در شرکتها)، و 3) سیستمهایی که از افراد استفاده میکنند (برای مثال، فرآیندهای کسبوکار و فرآیندهای تولید). همانند اشیای انسانی، اگر چنین سیستمهایی که به نوعی شامل افراد هستند، کمتر از حالت کامل، بینقص، سالم و شرایط کامل باشند، آن سیستم حاوی انسانها در یکپارچگی کاهش یافته است. به عنوان یک سیستم، سیستم فرصت موجود برای عملکرد کمتری خواهد داشت. با این حال، افرادی که از سیستم استفاده میکنند، یا تحت تأثیر سیستم قرار میگیرند، یا توسط سیستم استفاده میشوند، در حالی که با سیستمی که در یکپارچگی سیستم کاهش یافته است و بنابراین فرصت موجود برای عملکرد سیستم کاهش یافته است مواجه هستند، ممکن است در عین حال به عنوان افراد در یکپارچگی کامل باشند، همانطور که در شیوهای که یکپارچگی را برای افراد، گروهها و نهادهای سازمانی مشخص میکنیم روشن خواهد شد.
ه. یکپارچگی اشیاء و سیستمها: خلاصه
به طور خلاصه، زمانی که یکپارچگی یک شیء یا سیستم کاهش مییابد، یعنی وقتی شیء یا سیستم کمتر از حالت کامل و تمام میشود، شکسته یا آسیبدیده میشود، کمتر سالم است یا دیگر در شرایط بینقص قرار ندارد، کارایی آن شیء یا سیستم کاهش مییابد. و با کاهش کارایی شیء یا سیستم، مجموعه فرصتهای موجود برای عملکرد نیز کاهش مییابد. و همانطور که خواهیم دید، این موضوع برای افراد، گروهها و نهادهای سازمانی نیز صادق است.
۴. یکپارچگی برای یک شخص
الف. یکپارچگی برای یک شخص مسئلهای مربوط به کلام آن شخص است
در این مدل جدید، یکپارچگی برای یک شخص مسئلهای مربوط به کلام آن شخص است، نه بیشتر و نه کمتر. چه کلامی که به خود میگویم (مثلاً قولی که به خود میدهم، یا نظری دربارهی خودم)، و چه کلامی که به دیگران میگویم؛ در حقیقت، این کلام من است که از طریق آن خودم را تعریف و ابراز میکنم، هم برای خودم و هم برای دیگران.
حتی در مواقعی که «صدای اعمال بلندتر از صدای گفتار است»، این چیزی است که از طریق عملها بیان میشود (بیان عملها، نه صرفاً خود عملها) که مرا برای خودم و برای دیگران تعریف و ابراز میکند. دیگران مرا از طریق کلامم میشناسند و با من مواجه میشوند. و در حالی که کمتر آشکار است، من نیز از طریق کلامم (چه به دیگران و چه به خودم) با خودم مواجه میشوم.
در واقع، در این مدل جدید، آنچه که من هستم37، کلام من است، حداقل در موضوع یکپارچگی. به دلیل اهمیت این موضوع، این گزاره را با جزئیات بیشتری مورد بررسی قرار میدهیم.
۱. نقش بدن فرد
در مکالمات روزمره ممکن است بگوییم که یک فرد با بدنش هویت مییابد، اما با نگاهی دقیقتر، این خود بدن بهطور مستقیم نیست که فرد با آن هویت پیدا میکند؛ بلکه آنچه که فرد به خود یا دیگران درباره بدنش میگوید و تفسیر او از بدنش است که با آن هویت پیدا میکند.
برای مثال، دو فرد مختلف هر دو پای خود را از دست میدهند. یکی از آنها به خود میگوید: «من کمتر از یک انسان هستم» و در نتیجه ممکن است به فکر خودکشی بیفتد یا شاید دچار افسردگی شود. فرد دیگر به خود میگوید: «من پاهایم را از دست دادهام، اما کمتر از یک انسان نیستم» و در نتیجه به زندگیای سازنده و پر از رضایت ادامه میدهد، حتی با وجود داشتن بدنی آسیبدیده. آنچه که من میگویم، یعنی کلام من، چیزی است که با آن هویت پیدا میکنم، نه خود بدنم بهطور مستقیم.
در واقع، برای تأکید بر این نکته، هرگز بدن بهطور مستقیم چیزی نیست که فرد برای خود باشد؛ بلکه آنچه که فرد درباره بدن خود میگوید - قضاوتها، ارزیابیها، مثلاً افتخار یا شرم از بدنش - چیزی است که با آن هویت مییابد. این موضوع بهطور بیشتری روشن میکند که چرا در بخش ۳.ج.۱ تمایزی بین یکپارچگی فرد و یکپارچگی بدن آن فرد قائل شدیم. همانطور که گفتیم، حداقل برای اهداف یکپارچگی، بدن فرد را به عنوان یک شیء یا سیستم در نظر میگیریم و بدن فرد را از خود فرد متمایز میکنیم. یکپارچگی بدن فرد به کمال و تمامیت بدن او مربوط میشود. یکپارچگی فرد به کمال و تمامیت کلام او مربوط میشود.
۲. نقش احساسات فرد
به همین ترتیب، برخی از ما فکر میکنیم که خود احساساتمان هستیم؛ یعنی با احساساتمان هویت مییابیم. اما با بررسی عمیقتر خود، مشخص میشود که این خود احساسات بهطور مستقیم (آنچه در مغز و سیستم غدد درونریز اتفاق میافتد یا حتی هر حس یا احساسی که از آن آگاه میشویم) چیزی نیست که ما برای خود باشیم. بلکه آن چیزی که میگویم احساس میکنم، و آنچه درباره احساسم میگویم (یعنی تفسیر من از آن احساسات و احساسها) است که برای خودم هستم.
اگر احساسی را تجربه کنید، مثلاً آزردگی، و آن را نسبت به شرایطی که در آن هستید نامناسب تفسیر کنید، ممکن است با تعجب بپرسید: «چرا احساس آزردگی میکنم؟» در پرسش از تناسب احساس، شما خودتان را با آنچه که درباره احساس میگویید (تفسیرتان از احساس) هویت دادهاید، نه با خود احساس. از سوی دیگر، اگر آزردگی را تجربه کنید و آن را متناسب با شرایط تفسیر کنید، ممکن است با قطعیت بگویید: «من آزردهام!» در نتیجهگیری از تناسب احساس، باز هم خودتان را با آنچه که درباره احساس میگویید (تفسیرتان از احساس) هویت دادهاید، نه با خود احساس. علاوه بر این، مگر در شرایطی که فرد از نظر ذهنی به نحوی دچار نقصان باشد، افراد معمولاً مطابق با تفسیر خود عمل میکنند، نه مطابق با خود احساس.38
۳. نقش تفکر فرد*
در نهایت، برخی ممکن است بگویند که ما با تفکرمان هویت مییابیم. اگر به فرایند فکری خود توجه کنیم، مشخص میشود که انواع مختلفی از تفکر داریم.
در یک نوع از تفکر، بسیاری از افکارمان صرفاً افکاری هستند که بهصورت ناگهانی به ذهن میآیند. به این معنا که بسیاری از افکار بدون نظم خاصی به ذهن میآیند. در واقع، گاهی همان فکری که به ذهنمان آمده را بهعنوان نامناسب یا نادرست نسبت به موقعیت رد میکنیم، به جای آنکه با آن هویت یابیم. باز هم، مانند احساساتی که تجربه میکنیم، این تفسیر ما از افکاری که داریم - یعنی آنچه به خود درباره این افکار میگوییم - است که با آن هویت مییابیم.
نوع دیگری از تفکر زمانی است که ما بهصورت آگاهانه افکاری را تولید میکنیم، وقتی که فکر میکنیم بهجای آنکه افکار به ذهنمان بیایند. این شامل زمانی میشود که بهصورت خلاقانه فکر میکنیم؛ معمولاً این را «داشتن ایده جدید درباره چیزی» مینامیم. در این تفکر خلاقانه، ما با خود درباره چیزی صحبت میکنیم – به کلمات، نمادها یا تصاویر. سپس به خود درباره ایده جدیدمان نیز صحبت میکنیم – یعنی آنچه در حین تفکر خلاقانه گفتهایم. در این صحبت با خود درباره ایده جدید، برخی از جملاتی را که در ایده جدید گفتهایم رد میکنیم، برخی دیگر را اصلاح میکنیم و برخی را قبول میکنیم. خواه آنچه که در فرمولبندی ایده اصلی به خود میگوییم باشد، یا آنچه که درباره ایده اصلی به خود میگوییم، آنچه که به خود میگوییم چیزی است که با آن هویت مییابیم.
البته همه ما موقعیتهایی را تجربه کردهایم که بعداً متوجه میشویم آنچه که در تفسیرمان گفته بودیم در واقع اشتباه بوده یا نسبت به موقعیت نامناسب بوده است. با این حال، چه درست و چه نادرست، این چیزی است که در تفسیرهایمان میگوییم و با آن هویت مییابیم. و این شامل زمانی هم میشود که در بیان تفسیر اولیه اشتباهی را کشف میکنیم که منجر به تفسیر جدیدی میشود.
۴. کلام فرد به خود: پایه یکپارچگی
انسانی یکپارچه بودن با کلام من به خودم که من انسانی یکپارچه هستم آغاز میشود. اگر بخواهم بدون آنکه به خودم کلام داده باشم که یک انسان یکپارچه هستم، با کلامم به دیگران شروع کنم که انسانی یکپارچه باشم، در دستیابی به یکپارچگی شکست خواهم خورد. وقتی به خودم کلام میدهم که یک انسان یکپارچه هستم، به احتمال زیاد ابتدا متوجه فرصتهایی برای عمل با یکپارچگی در کلامم به دیگران میشوم. (شخص ممکن است ابتدا متوجه احتیاط و توجه بیشتری در دادن کلامش شود.) با این حال، اگر در این فرایند به کلام خود با خود یکپارچه عمل نکند، در نهایت در یکپارچه بودن شکست خواهد خورد.
در نهایت، وقتی کلام فرد به خودش کامل، بینقص، بیوقفه، بدون آسیب، سالم و در شرایط کامل باشد، بهعنوان پایهای عمل میکند که بر روی آن فرد به احتمال زیاد با کلامش به دیگران با یکپارچگی رفتار میکند.
در نهایت، احترام گذاشتن به آنچه به خود میگویم وقتی میگویم که من یک انسان یکپارچه هستم، آغاز و پایان یکپارچه بودن است.
۵. خلاصه
چه بدن فرد، چه احساسات یا افکارش باشد، در نهایت این تفسیر ما، یعنی آنچه به خود میگوییم و کلام ما به خودمان، است که مشخص میکند ما برای خود چه کسی هستیم.
در مقدمه وعده دادیم که آنچه را که از دو شهود فلسفی جداگانه درباره یکپارچگی منظور است روشن کنیم و آنها را در یک نظریه سازگار ترکیب کنیم. ما در اینجا پایهای را برای این شفافسازی و ادغام دو تفسیر از یکپارچگی بنا کردهایم و مشخص کردیم که در موضوع یکپارچگی، آنچه فرد هست کلام اوست، نه بیشتر و نه کمتر. بحثهای دقیقتر در مورد این موضوعات و اثبات این گزارهها در ضمیمه الف، «روشنسازی دو شهود فلسفی از یکپارچگی و ادغام این دو شهود در یک نظریه سازگار» آمده است.
ب. روابط فرد از طریق کلام او شکل میگیرد
در بخش ۴.الف، به یکپارچگی فرد از دیدگاه آنچه که برای کامل و تمام بودن آن فرد لازم است نگاه کردیم، و اکنون به یکپارچگی از دیدگاه آنچه که برای کامل و تمام بودن رابطهای که از طریق کلام فرد ایجاد میشود لازم است میپردازیم.
قدرت اینکه فرد خود را از طریق کلامش تعریف کند، وقتی روشنتر میشود که در نظر بگیریم دادن کلام به دیگری یک رابطه (یا جنبه جدیدی از یک رابطه موجود) ایجاد میکند. وقتی کلامم را میدهم، نه تنها یک رابطه جدید با دیگری دارم، بلکه، کمتر آشکار، با خودم نیز رابطه جدیدی پیدا میکنم. بنابراین مهم است که کلام خود را در زمینهای که هم شامل خود کلام و هم روابطی است که ایجاد میکند، در نظر بگیریم.
به سادگی میتوان گفت که وقتی کلام خود را به دیگری میدهم، این عمل شرایط مختلفی از «حساب کردن» یا «اعتماد» را در رابطه بین من و دیگری ایجاد میکند. با توجه به اینکه کلام فرد رابطه را ایجاد میکند، به دنبال آن، وقتی کلام فرد کامل و تمام است، جنبهای از رابطهای که ایجاد میکند نیز کامل و تمام است. به معنایی مهم، آنچه که من برای دیگری هستم کلام من است، یعنی ابراز وجود من.39 برای اینکه یک رابطه یکپارچگی داشته باشد (کامل و تمام باشد)، کلام فرد باید کامل و تمام باشد. همانطور که شکسپیر گفت: «این بالاتر از همه است: به خودت راست باش، به ناچار، همانطور که شب پس از روز میآید، نمیتوانی به هیچکس دیگر دروغ بگویی.»40 وقتی فرد به کلام خود وفادار است (که در واقع وفادار به خود است)، نمیتواند به هیچکس دیگری دروغ بگوید.
البته، یک رابطه دستکم دو طرف دارد. اگر یک طرف یکپارچگی داشته باشد و طرف دیگر نداشته باشد (یعنی کلام دیگری کامل و تمام نباشد)، به میزانی که این اتفاق رخ میدهد، یکپارچگی در رابطه کاهش مییابد و در نتیجه، فرصت موجود برای عملکرد در، یا ناشی از آن رابطه کاهش مییابد (بدون توجه به اینکه عملکرد چگونه تعریف میشود).
ج. تعریف کلام فرد
در این مدل جدید از یکپارچگی، کلام فرد را شامل هر یک از موارد زیر تعریف میکنیم:
کلام-۱. آنچه گفتهاید: هر آنچه که گفتهاید انجام میدهید یا انجام نمیدهید و در مورد انجام دادن، زمانی که گفتهاید انجام خواهید داد.
توضیح الف – درخواستها از شما به کلام شما تبدیل میشوند مگر اینکه بهموقع به آنها پاسخ دهید: هنگامی که درخواستی دریافت کردهاید، میتوانید آن را بپذیرید، رد کنید، پیشنهاد متقابل بدهید، یا قول دهید که در زمان خاصی پاسخ دهید. اگر بهموقع به درخواستی با رد، پیشنهاد متقابل، یا قول به پاسخ در زمان خاصی (که به آن قول بهموقع عمل کنید) پاسخ ندهید، در واقع آن درخواست را پذیرفتهاید و کلام خود را دادهاید.
توضیح ب – در مقابل، درخواستهای شما از دیگران برای شما به کلام آنها تبدیل نمیشود وقتی آنها بهموقع پاسخ ندادهاند: کارایی این عدم تقارن در بخش د، توضیح کلام-۱ مشخص شده است.
کلام-۲. آنچه میدانید: هر آنچه میدانید باید انجام دهید یا ندهید، و در مورد انجام دادن، آن را بهگونهای که میدانید باید انجام شود و بهموقع انجام دهید، مگر اینکه بهطور صریح خلاف آن را گفته باشید.
کلام-۳. آنچه مورد انتظار است: هر آنچه که انتظار میرود انجام دهید یا ندهید (حتی اگر صریحاً بیان نشده باشد) و در مورد انجام دادن، آن را بهموقع انجام دهید، مگر اینکه بهطور صریح خلاف آن را گفته باشید.
توضیح – در مقابل، انتظارات شما از دیگران کلام آنها نیست: آنچه شما از دیگران انتظار دارید و بهطور صریح به آنها نگفتهاید، بخشی از کلام آنها به حساب نمیآید. تنها آن انتظاراتی که از دیگران دارید و از طریق درخواست بهوضوح به آنها اعلام کردهاید، بخشی از کلام آنها است (مگر اینکه درخواست شما را رد کنند یا پیشنهاد متقابل بدهند).
کلام-۴. آنچه میگویید که هست: هر زمانی که به دیگران کلام دادهاید درباره وجود چیزی یا وضعیتی از جهان، کلام شما شامل این میشود که دیگران بتوانند شواهدی را که برای ادعای خود ارائه کردهاید بپذیرند و آنچه که گفتهاید را برای خود معتبر بیابند.41
کلام-۵. آنچه میگویید به آن پایبندید: آنچه که به آن پایبندید، خواه در قالب اعلانی به یک یا چند نفر بیان شده باشد، یا حتی به خودتان، و همچنین آنچه که خود را در برابر دیگران به عنوان پایبند به آنها معرفی میکنید (رسمی یا غیررسمی)، بخشی از کلام شما است. اهمیت این جنبه از کلام فرد در مسئله یکپارچگی توسط کاکس و همکاران در دانشنامه فلسفه استنفورد برجسته شده است که بخشی کامل به «یکپارچگی بهعنوان پایبندی به چیزی» اختصاص دادهاند.
کلام-۶. استانداردهای اخلاقی، اصولی و قانونی: استانداردهای اجتماعی اخلاقی، استانداردهای اصولی گروهی و استانداردهای قانونی دولتی در مورد رفتار درست و غلط، خوب و بد، در جامعه، گروهها و دولتی که فرد از مزایای عضویت در آنها بهرهمند است نیز بخشی از کلام فرد به شمار میآیند.
توجه داشته باشید که آنچه در اینجا تعریف کردیم، چیزی است که «کلام فرد» را تشکیل میدهد – نه آنچه که یکپارچگی برای فرد را تشکیل میدهد، که بهطور صریح در ادامه تعریف خواهد شد.
د. توضیحات درباره «کلام فرد» همانطور که در بالا تعریف شد
کلام-۱. بیشتر مردم با کلام-۱ مشکلی نخواهند داشت (کلام آنها شامل چیزهایی است که به آنها کلام دادهاند).
بسیاری از افراد ممکن است با توضیح ب در کلام-۱ مشکل داشته باشند: درخواستهای شما از دیگران به کلام آنها تبدیل نمیشود وقتی آنها بهموقع پاسخ ندادهاند. فرض کردن اینکه پاسخ ندادن دیگری به درخواست شما به معنای پذیرش آن است، میتواند به یک شکست در کارایی و کاهش فرصت برای عملکرد منجر شود. وقتی دیگری به درخواست شما بهموقع پاسخ نداده است، شما میتوانید با مسئول دانستن خود برای دریافت پاسخ، احتمال چنین شکستی را کاهش دهید. [ادامه دارد.]
کلام-۲. برخی افراد ممکن است با کلام-۲ مشکل داشته باشند (کلام آنها شامل چیزهایی است که میدانند باید انجام دهند و انجام دادن آن به شیوهای که باید انجام شود)، زیرا ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که در آنها ندانند چه باید بکنند یا ندانند که چگونه باید آن کار انجام شود. اگر فرد نداند که چه باید بکند و نداند که نمیداند، این موضوع با تعریف کلام فرد همانطور که در کلام-۲ بیان شده (انجام دادن آنچه میدانید که باید انجام دهید) مطابقت ندارد. با این حال، اگر فرد نداند چه باید بکند و بداند که نمیداند، این موضوع با تعریف کلام-۲ مطابقت دارد و صراحتاً بیان اینکه نمیداند چه باید بکند بخشی از کلام او خواهد بود، در غیر این صورت دیگری با این باور باقی میماند که او میداند چه باید بکند. همچنین، در مورد دانستن نحوه انجام کار نیز به همین صورت است.
کلام-۳. بسیاری از افراد ممکن است با کلام-۳ مشکل داشته باشند (اینکه کلام آنها شامل هر آنچه از آنها انتظار میرود میشود، مگر اینکه خلاف آن را بیان کرده باشند). البته اگر کسی انتظار خود را از من بیان کرده باشد، میتوانم آن انتظار را بپذیرم، رد کنم، یا پیشنهاد متقابل بدهم – با این موضوع مشکلی وجود ندارد. مشکل در این است که تحت تأثیر انتظاراتی قرار بگیریم که بهطور صریح بیان نشدهاند و حتی ممکن است از آنها بیاطلاع باشیم. بسیاری از افراد با این موضوع که چنین انتظارات نانوشتهای بخشی از کلام آنها محسوب شود، مشکل خواهند داشت. در اینجا شش نکته مطرح است:
فرض کنید کسی از دیگری انتظاری دارد. حتی اگر فرد از آن انتظار بیاطلاع باشد، اگر آن انتظار برآورده نشود، چه بخواهیم چه نخواهیم، نتیجه شبیه به این است که کلامی داده شده و به آن پایبند نبودهایم؛ بهطور خاص، کارایی کاهش مییابد و در نتیجه فرصت برای عملکرد کاهش مییابد.
چه بخواهیم چه نخواهیم، آنچه از فرد انتظار میرود، انتظار میرود؛ در زندگی گریزی از انتظارات نیست. و اگر انتظاری وجود داشته باشد (حتی اگر از آن بیاطلاع باشید)، و شما نه آن انتظار را برآورده کنید و نه آن را آشکار کنید و صراحتاً اعلام کنید که آن را برآورده نخواهید کرد، شکست و کاهش کارایی رخ خواهد داد. همانند یک شیء یا سیستم، وقتی رابطهای کمتر از کامل و تمام است، کارایی کاهش مییابد و در نتیجه فرصت برای عملکرد کاهش مییابد.
اینکه آیا تحت تأثیر انتظارات نانوشته دیگران قرار گرفتن درست یا غلط (یا خوب یا بد، یا ناعادلانه یا عادلانه) است، یک قضاوت ارزشی هنجاری است و در این مدل جدید از یکپارچگی، یکپارچگی از چنین قضاوتهای ارزشی هنجاری بیبهره است. از دیدگاه یکپارچگی، کارایی و عملکرد، اینکه از این وضعیت خوشتان بیاید یا نه، بیاهمیت است. با توجه به تأثیر واضح انتظارات برآورده نشده بر کارایی روابط، وقتی متوجه میشوید که انتظارات دیگران اهمیت دارند و همه انتظارات دیگران را بخشی از کلام خود در نظر میگیرید، مگر اینکه صراحتاً اعلام کرده باشید که آنها را برآورده نخواهید کرد، یکپارچگی شما افزایش مییابد، کارایی زندگیتان افزایش مییابد، و فرصت برای عملکرد شما بیشتر خواهد شد. همه اینها بهطور طبیعی رخ میدهد (یعنی چه بخواهید چه نخواهید).
با توجه به سه نکته فوق، برای اینکه کلام فرد کامل و تمام باشد و در نتیجه زندگیای با کارایی و عملکرد بالا ایجاد کند، فرد باید «عامل» در موضوع انتظاراتی که از او وجود دارد باشد. با اتخاذ موضعی (بهصورت یک اعلامیه، نه ادعا) که من عامل در موضوع انتظارات دیگران از خود هستم، بهطور طبیعی حساسیت و انگیزه بالایی برای کشف این انتظارات پیدا میکنم و اقداماتی برای مدیریت آنها انجام میدهم. و اگر با کسانی که از من انتظاراتی دارند که برآورده نمیکنم، بهطور مستقیم و صادقانه برخورد کنم، کلام من بینقص باقی میماند، زندگی کارایی بیشتری خواهد داشت و عملکردم (هر طور که تعریف شود) بالاتر خواهد بود.
در حالی که هنوز در حال تعریف کلام فرد هستیم و به تعریف یکپارچگی برای فرد نرسیدهایم، همانطور که در ادامه خواهید دید، وقتی انتظاری از خود را رد میکنید، نیازی به مواجهه با هرگونه آشفتگی که در نتیجه این رد ایجاد میشود ندارید، چرا که انتظارات از شما تنها در صورتی بخشی از کلام شما هستند که از رد آنها اجتناب کرده باشید. توجه داشته باشید که ممکن است در نتیجه رد شما آشفتگی ایجاد شود. ممکن است تصمیم بگیرید کاری برای حل این آشفتگی انجام دهید، اما این مسئله به نگه داشتن کلام شما بهصورت کامل و تمام مربوط نمیشود و بنابراین از دیدگاه یکپارچگی شما ضرورت ندارد.
بهطور خلاصه، کلام فرد همانطور که در این مدل جدید تعریف شده، مسئله تعهد یا عدم تعهد (یا حتی تمایل یا عدم تمایل) برای برآورده کردن انتظارات دیگران نیست.
توضیح کلام-۳. انتظارات شما کلام دیگران نیست: در اینجا یک عدم تقارن وجود دارد: همانطور که در بالا گفتیم، کلام شما شامل انتظارات نانوشته دیگران میشود مگر اینکه بهطور رسمی آنها را رد کنید؛ با این حال، انتظارات نانوشته شما کلام دیگران نیست. بنابراین، نمیتوانید دیگران را به خاطر برآوردن انتظارات نانوشتهتان مسئول بدانید. در واقع، مسئول دانستن دیگران برای برآوردن انتظارات نانوشته شما، باعث کاهش کارایی و عملکرد میشود، که نتیجهای از عدم یکپارچگی شماست. این عدم تقارن – به عبارتی نمونهای از «آنچه برای غاز خوب است برای اردک خوب نیست» – برای کامل و تمام بودن با خود و با دیگران ضروری است.
کلام-۴. درباره کلام-۴، برخی افراد ممکن است با این مسئله مشکل داشته باشند که کلام فرد درباره وجود چیزی یا وضعیت جهان شامل مسئولیتپذیری در قبال اینکه دیگری شواهدی را که برای ادعای خود دارد معتبر بداند، میشود. البته، گاهی اوقات فرد میگوید که چیزی هست یا نیست، اما تمایلی ندارد که برای داشتن شواهدی که دیگری آن را معتبر بیابد، پاسخگو باشد. در چنین مواردی، کلام فرد شامل اذعان به این موضوع میشود و شاید بیان کند که چه سطحی از شواهد را دارد؛ برای مثال، وقتی فرد «باور دارد» که چیزی درست است.
کلام-۵. [در ادامه خواهد آمد]
کلام-۶. در بخش ۷.ب استدلالهایی که به گزارهای منجر میشوند که استانداردهای اخلاقی، اصولی و قانونی بخشی از کلام فرد هستند، بهطور کامل شرح داده شده است. کافی است که در اینجا تشخیص دهیم که کلام-۶ استانداردهای اخلاقی، اصولی و قانونی جامعه، گروه و نهادهای دولتی که فرد از عضویت در آنها بهرهمند است را از چیزی که بر من تحمیل شده – اراده کسی دیگر یا در زبان این مدل جدید «کلام دیگری» – به کلام خودم بازمیگرداند و در نتیجه، به من قدرت میدهد که به کلامم احترام بگذارم، خواه آن را نگه دارم یا بگویم که آن را رعایت نخواهم کرد و پیامدهای آن را بپذیرم.
ه. یکپارچگی یعنی احترام به کلام فرد
در این مدل جدید از یکپارچگی، ما یکپارچگی را برای یک فرد بهعنوان: احترام به کلام فرد تعریف میکنیم (همانطور که کلام فرد در بخشهای ۴.ج و ۴.د تعریف شده است).
توجه کنید که نگفتیم یکپارچگی مسئلهای است مربوط به حفظ کلام؛ گفتیم که یکپارچگی احترام به کلام است.
در این مدل جدید از یکپارچگی، احترام به کلام را اینگونه تعریف میکنیم:
- حفظ کلام (و بهموقع).
و هرگاه متوجه شوید که نمیتوانید کلام خود را حفظ کنید: - بهمحض آگاهی از اینکه کلام خود را حفظ نخواهید کرد (از جمله بهموقع انجام ندادن آن) به همه افراد تحت تأثیر بگویید: الف) که کلام خود را حفظ نخواهید کرد، و
ب) که در آینده آن کلام را انجام خواهید داد و چه زمانی، یا اینکه اصلاً آن کلام را انجام نخواهید داد، و
ج) کاری که انجام خواهید داد تا اثر عدم حفظ کلام بر دیگران را جبران کنید (یا بهموقع انجام ندادن آن را).
توجه داشته باشید که «احترام به کلام» شامل دو شرط است که شرط دوم هرگاه شرط اول رعایت نشود، وارد عمل میشود. یکپارچگی یک گزارهی «و» است. به عبارت دیگر، برای اینکه فردی با یکپارچگی باشید، تمام کاری که باید انجام دهید «احترام به کلامتان» است، یعنی کلام خود را حفظ کنید (شرط ۱)، و هرگاه نتوانید این کار را انجام دهید، اعلام کنید که نمیتوانید و پیامدهای آن را جبران کنید (شرایط ۲ الف، ب و ج).
با این حال، در بحثهایی درباره تأثیر یکپارچگی، گاهی از «احترام به کلام» به شیوه دیگری استفاده میکنیم. در حالی که میخواهیم تأکید کنیم که از نظر دقیق، یکپارچگی برای نهادهای انسانی همان احترام به کلام است که در بالا مشخص شده، وقتی درباره پیامدهای یکپارچگی صحبت میکنیم، گاهی بهگونهای صحبت میکنیم که انگار یکپارچگی یک گزارهی «یا/یا» است، یعنی یا «کلام خود را حفظ میکنید» (شرط ۱)، یا «به کلام خود احترام میگذارید» (شرایط ۲ الف، ب و ج). تاکنون موردی پیدا نکردهایم که در آن، در زمینهی مورد بحث، شیوهای که از «احترام به کلام» استفاده میکنیم، مبهم باشد.
و. عدم امکان همیشه حفظ کلام
فردی که همیشه کلام خود را حفظ میکند، تقریباً مطمئناً زندگیای کوچک و محدود دارد. بنابراین، مگر اینکه در زندگی بازی کوچکی انجام دهید، همیشه نمیتوانید کلام خود را حفظ کنید. با این حال، همیشه امکان دارد که به کلام خود احترام بگذارید. یکپارچگی یعنی احترام به کلام.
در حالی که همیشه حفظ کلام ممکن نیست، احترام به کلام همانطور که در مدل جدید یکپارچگی تعریف کردیم، همیشه امکانپذیر است. بنابراین، همیشه امکان داشتن یکپارچگی وجود دارد؛ یعنی کامل و تمام بودن بهعنوان یک فرد. داشتن یکپارچگی مسئلهای ساده است، اگرچه همیشه آسان نیست، اما تنها نیازمند احترام به کلام است.
حالت کامل، تمام، بیوقفه، سالم و بینقص تعریف ما از یکپارچگی است، اما این تعریف چیزی درباره مسیر، یا آنچه فرد میتواند یا باید برای ایجاد، حفظ یا بازگرداندن یکپارچگی انجام دهد، نمیگوید. از آنجا که احترام به کلام مسیر دستیابی به یکپارچگی است، دسترسی به یکپارچگی را برای ما فراهم میکند؛ این قابل اجرا است. به عبارت دیگر، نمیتوانید «کامل و تمام» را انجام دهید، اما میتوانید «به کلام خود احترام بگذارید»، و احترام به کلام شما را کامل و تمام میکند. این چیزی است که منظورمان از «قابل اجرا بودن» یک گزاره است.
تکرار این موضوع ارزشمند است که یکپارچگی، همانطور که در این مدل جدید تعریف شده، مستقل از قضاوتهای ارزشی هنجاری است. در حالی که فرد میتواند در مورد اینکه آیا یکپارچگی را همانطور که در این مدل جدید تعریف شده دوست دارد یا نه، یک قضاوت ارزشی داشته باشد (همانطور که میتواند در مورد اینکه آیا جاذبه را دوست دارد یا نه قضاوت ارزشی داشته باشد)، تأثیر یکپارچگی بر عملکرد یک گزاره مثبت (تجربی) است. منظور ما این است که سایر شرایط برابر، هرچه فرد، گروه یا نهاد به یکپارچگی نزدیکتر باشد، مجموعه فرصتهای عملکرد در دسترس برای آن نهاد بیشتر خواهد بود.
علاوه بر این، از آنجا که درباره چگونگی تعریف یا اندازهگیری عملکرد چیزی نگفتهایم، مدل ما از یکپارچگی خالی از هرگونه قضاوت ارزشی در مورد آنچه که عملکرد است، میباشد. یکپارچگی بهعنوان چیزی که تعریف میکنیم، هیچ ارزش اخلاقی ندارد. در واقع، برخی ممکن است تصمیم بگیرند که کلام خود را به فعالیتها یا اهدافی بدهند که ممکن است از نظر ما ناپسند باشد – مانند «احترام میان دزدان» بهعنوان مثال.
پیشنهاد ما این است که هرچه به آن متعهد هستید، اگر به کلام خود احترام بگذارید، فرصت موفقیت خود را به حداکثر میرسانید. در ادامه نقش اخلاق، اصول و قانون را در تأثیرگذاری بر اینکه افراد، گروهها یا سازمانها به چه چیزی کلام دادهاند، بررسی میکنیم. همچنین بررسی میکنیم که چگونه تلاشهای افراد برای رفتار با یکپارچگی از اخلاق، اصول و قانون در زندگیشان پشتیبانی میکند (به شیوهای که در مدل جدید خود اخلاق، اصول و قانون را تعریف کردهایم).
استانداردهای حقوقی از یکپارچگی، اخلاقیات و اصول اخلاقی در چند جهت متفاوتاند: ۱) به صورت رسمی کدگذاری شدهاند، ۲) به صورت رسمی به دولتی که استانداردهای آن در نهایت حاکم است، مرتبط هستند، و ۳) تحت قدرت پلیسی، دولت قدرت منحصر به فردی برای استفاده از زور فیزیکی و خشونت علیه شهروندان خود دارد (با توجه به اینکه انحصار استفاده مشروع از زور فیزیکی و خشونت را حفظ میکند) تا قوانین خود را که رفتار را کنترل میکنند، اجرا کند و انواع خاصی از مجازاتها برای رفتارهایی که قانون حقوقی دولت را نقض میکنند، اعمال کند (از جمله مرگ، زندان و تجزیه یا حذف شرکتها یا سایر نهادها). ↩
روانشناس مارک دی. هاوزر، ۲۰۰۶، در کتاب “ذهنهای اخلاقی: چگونگی طراحی طبیعت حس جهانی ما از درست و نادرست” انتشارات هارپر کالینز، فرضیه “قابلیت اخلاقی ذاتی” را مطرح میکند، و شواهدی برای یک اخلاقیات جهانی بر اساس قوانین درباره عدالت، تناسب و متقابلیت ارائه میدهد. ریدلی، ۱۹۹۶، در کتاب “منشاء فضیلت: غرایز انسانی و تکامل همکاری” انتشارات پنگوئن بوکس لیمیتد، “… درباره فرآیند یک میلیارد ساله انعقاد ژنهای ما به تیمهای همکار، انعقاد یک میلیون ساله اجداد ما به جوامع همکار، و انعقاد هزار ساله ایدهها درباره جامعه و منشاء آن است.” صفحه ۷؛ دو وال، پیش رو، “چقدر حیوان خودخواهی؟ مورد همکاری میمونها”، در ویرایش زک، “بازارهای اخلاقی: نقش بحرانی ارزشها در اقتصاد”، انتشارات دانشگاه پرینستون (http://papers.ssrn.com/abstract=929177) شواهدی درباره همکاری و رفتار کمکرسانی میمونها را بررسی میکند و نتیجهگیری میکند “بیشتر مواقع، انگیزههای راهنمای رفتار کمکی حیوانات واقعاً از روی نوعدوستی است. اینکه آیا آنها همچنین عمداً نوعدوست هستند موضوع جداگانهای است، چرا که این پیشبینی عواقب رفتاری را میطلبد. فقط انسانها و تعداد کمی دیگر از حیوانات به نظر میرسد که قادر به چنین پیشبینیای هستند.” برای بحث درباره پایههای عصبشناختی ارزشها و تعاملات آنها با بازارها همچنین ببینید دو وال، ۱۹۹۶، “طبیعت خوب: منشاء درست و نادرست در انسانها و سایر حیوانات”، انتشارات دانشگاه هاروارد؛ دو وال، ۲۰۰۶، “میمونها و فیلسوفان: چگونگی تکامل اخلاقی”، انتشارات دانشگاه پرینستون؛ زک، پیش رو، “ارزشه ↩
برای مثال، یکپارچگی پرجستجوترین کلمه در سال ۲۰۰۵ بود، آخرین سالی که آمار در دسترس قرار دارد، طبق آمار ارائه شده توسط مریام-وبستر، ۲۰۰۷، “فرهنگ لغت آنلاین مریام-وبستر”، (http://www.mw.com/info/pr/2005-words-of-year.htm)، دسترسی در ۱۰ مارس ۲۰۰۷. ↩
آرگایریس، ۱۹۹۱، “آموزش به افراد باهوش چگونه یاد بگیرند”، نقد و بررسی تجارت هاروارد، ماههای می-ژوئن: صفحات ۹۹-۱۰۹. ↩
جستجوی واژههای “تمام و کمال بودن”، “اخلاقیات” و “اصول اخلاقی” در بخش کتابهای آمازون دات کام به تعداد زیر از نتایج میرسد: تمام و کمال بودن ۲۰۰,۶۱۰، اخلاقیات ۲۶۱,۴۳۳، اصول اخلاقی ۱۳۵,۰۰۰. جستجوی همین واژهها در گوگل نتایج مشابهی به دست میدهد. ↩
با “قدرت”، منظور ما هر چیزی در طیفی از توانایی تولید نتایج، از طریق مزیت رقابتی یا ایجاد ارزش، تا بهبود کیفیت زندگی است. ما بین قدرت و زور تمایز قائل هستیم. و در روش استفاده ما از قدرت، استفاده از زور منفیساز قدرت است، یعنی زور فرصت استفاده از قدرت را به خود اختصاص میدهد. ↩
وبستر، ۱۹۹۵، فرهنگ لغت جهان جدید وبستر در نسخه پاورسیدی ۲.۱، مبتنی بر فرهنگ لغت جهان جدید وبستر، ویرایش سوم دانشگاهی ۱۹۹۴: انتشارات زین. در چارچوب متنی ما، همانطور که در زیر خواهیم دید، ما حوزههای خاصی را برای تمام و کمال بودن، اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی به عنوان پدیدهها برقرار میکنیم. ↩
Ibid. ↩
زمینه یا حوزه فعالیت یا نفوذ, Ibid. ↩
آنچه ما از واژه “فضیلت” در عبارات “حوزه فضائل”، “مفاهیم فضیلت” یا “پدیدههای فضیلت” منظور میکنیم، حوزهها، مفاهیم یا پدیدههایی هستند که با استانداردهای هنجاری درستی و نادرستی، مطلوبیت و نامطلوبیت، و خوبی و بدی سروکار دارند. ↩
با “وضعیت یا شرایط بیطرفانه”، منظور ما وضعیت یا شرایط یک پدیده است که از طریق تجربه مستقیم درک میشود، از جمله زمانی که از طریق ابزارهای حسی یا اندازهگیری علمی معتبر به دست میآید. ↩
مطابق با این، لافرن، مکدونالد و یون، ۲۰۰۷، در مقاله کاری منتشر نشده “گرگ در لباس گوسفند: استفاده از واژههای مرتبط با اخلاق در گزارشهای 10K” دانشگاه نوتردام، ۵ ژوئیه، برخی “مشاهدات تجربی درباره چارچوب مفهومی ما” ارائه میدهند و شواهد آماری معناداری نشان میدهند که “… شرکتهایی که از واژههای مرتبط با اخلاق [در گزارشهای سالانه SEC 10K خود] استفاده میکنند، بیشتر احتمال دارد که “سهام گناه” باشند، بیشتر احتمال دارد که علیه آنها دعاوی دستهجمعی طرح شود، و بیشتر احتمال دارد که در معیارهای حکمرانی شرکتی نمره ضعیفی کسب کنند”. ↩
کاکس، لا کاز و لوین، تمام و کمال بودن. دانشنامه فلسفی استنفورد (نسخه پاییز ۲۰۰۵)، ویرایش شده توسط ادوارد ان. زالتا. دسترسی در تاریخ ۹ آوریل ۲۰۰۶ http://plato.stanford.edu/archives/fall2005/entries/integrity/ ↩
با توجه به فواید عملکردی یکپارچگی، ممکن است متفکران نتیجهگرا استدلال کنند که مدل ما از یکپارچگی نتیجهگرا است. “نتیجهگرایی” به تعیین درستی پدیدههای فضیلت هنجاری مربوط میشود. نتیجهگرایی یک عمل را از نظر اخلاقی درست ارزیابی میکند اگر نتایج خوبی به بار آورد. در مدل ما، یکپارچگی یک پدیده کاملاً مثبت است، یعنی توصیف نحوه کارکرد یک جنبه از دنیا، تا بررسی خوبی نحوه کارکرد دنیا. وقتی با یک پدیده مثبت سروکار داریم، موضوع “نتیجهگرایی” مطرح نیست، دقیقاً مانند اینکه نتایج مطلوب همراهی عملهای فرد با قانون جاذبه، جاذبه را “نتیجهگرا” نمیکند. چرا که همراهی عملهای خود با یک پدیده مثبت معین نتایج خوبی به بار میآورد، کسی میتواند با استفاده از رویکرد نتیجهگرا، این عملها را به عنوان فضیلت برچسبگذاری کند. با این حال، در مدلمان ما استدلال میکنیم که درمان کردن یکپارچگی به عنوان یک فضیلت در واقع احتمال عمل کردن با یکپارچگی را کاهش میدهد. ↩
باید توجه داشت که عمل کردن با یکپارچگی مجموعه فرصتهای موجود برای عملکرد را بدون در نظر گرفتن هدف عملکرد فرد افزایش میدهد. این به نتیجه ناخوشایندی منجر میشود که رفتار با یکپارچگی به فرد اجازه میدهد تا اهدافی را که دیگران ممکن است نامناسب یا ناخواسته بدانند، به طور مؤثرتری محقق کند. با این حال، با توجه به ارتباط بین یکپارچگی و عناصر فضیلت اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی، این تنها در صورتی صادق است که فرد به شکل اصول اخلاقیات، اصول اخلاقی و قوانین عمل کند. این آخری نیازمند بحث گستردهتری است. برای مثال، آیا اخلاقیات، اصول اخلاقی و قانونمندی یک گروه بزرگتر بر اصول یک گروه کوچکتر یا کمقدرتتر ارجحیت دارد؟ ↩
“مشخص شده توسط و تأکید بر ویژگیها و خصوصیات شیء یا چیزی که با آن سروکار داریم …؛ مربوط یا مرتبط با یک شیء شناخته شده یا قابل درک، به عنوان متمایز از چیزی که فقط در ذهن وجود دارد …” (وبستر، ۱۹۹۸، فرهنگ لغت و تزاروس جدید وبستر) ↩
سوال در مورد اینکه چگونه کسی میتواند بداند چیزی کامل و تمام است یا نیست، کاملاً از اینکه آیا واقعاً کامل و تمام است یا نیست، جدا است، و همچنین از تأثیر آن بر عملکرد، خواه کامل و تمام باشد یا نباشد، جداست. ↩
برای کسانی که به فلسفه علاقهمند هستند، ما از واژه “هستیشناسانه” در معنای هایدگری آن استفاده میکنیم. ببینید هایدگر، ۱۹۶۲، “هستی و زمان”، اکسفورد بریتانیا: بلکول. ما از “هستیشناسانه” در معنای هستیشناسانه (متافیزیکی) آن استفاده نمیکنیم، مانند “استدلال از پیش فرض برای وجود خدا” یا در معنای “ماده بنیادی” (و همچنین نه به عنوان مترادف “نومنون”). ↩
در حالی که انتولوژی به عنوان یک موضوع عمومی با بودن هر چیزی سر و کار دارد، اینجا ما به طور خاص با انتولوژی انسانها سروکار داریم، یعنی بودن انسانها. ↩
در حالی که یک دیدگاه ممکن است دسترسی بیشتری به آنچه که شخص با آن سروکار دارد فراهم کند و این باید در نظر گرفته شود، دیدگاههای مختلف در مورد انسانها بیشتر به طور مکمل یکدیگر هستند. وقتی همه این دیدگاهها در نظر گرفته شوند، تکمیلی بودن آنها منجر به درک کاملتری از طبیعت انسانها میشود. ↩
ارهارد و جنسن، ۲۰۰۷، “قوانین هستیشناسانه طبیعت انسانی: یک مقدمه”: مدرسه تجارت هاروارد، مذاکره، سازمانها و بازارها کار مقاله #08-01: گروه کاری باربادوس مقاله #07-07 (http://papers.ssrn.com/abstract=1077250). ↩
همچنین ساختارها و قوانین هستیشناسانهای در مورد بودن چیزها، افراد و شرایط وجود دارند که با توجه به ساختار هستیشناسانه زبانآموزی انسانها، اجازه میدهند برخی جنبههای آن چیزها، افراد و شرایط برای انسانها نمایان شوند. ↩
برای استفاده از یک نسخه تغییریافته از اصطلاح “حجاب نامرئی” که در اصل توسط جان رالز در کتاب نظریه عدالت، انتشارات دانشگاه هاروارد، 1971، فصل 3 استفاده شده است. ↩
در قانون نیز یک کاربرد/موازی مفید از این اصل وجود دارد. لوشین ببچوک به ما اشاره میکند که “ایدهای که یکپارچگی نیازمند عمل به کلام فرد در هر شرایطی نیست، به دیدگاه اولیور وندل هولمز مرتبط است؛ او معتقد بود که یک قرارداد تعهدی برای اجرای آن به هر قیمتی نیست، بلکه یا باید اجرا شود یا پیامدهای مالی تعیینشده توسط قانون تحمل شود.” ↩
همچنین به مقاله سیمونز (2002) تحت عنوان “یکپارچگی رفتاری: همراستایی ادراکشده بین کلام و اعمال مدیران به عنوان یک محور پژوهشی”، در مجله علوم سازمانی، جلد 13، شماره 1: صفحات 18-35 مراجعه کنید. ↩
سیمونز، 1999، “یکپارچگی رفتاری به عنوان یک عنصر حیاتی برای رهبری تحولآفرین”، مجله مدیریت تغییر سازمانی، جلد 12، شماره 2: صفحات 89-104، ص. 90. ↩
به عنوان مثال، تعداد کل مقالات موجود در شبکه پژوهشهای حقوقی SSRN تا تاریخ 17 فوریه 2007 برابر با 43,285 مقاله است. ↩
این شامل افراد، خانوادهها، گروهها، سازمانها، زیرجامعهها، جوامع و ملتها میشود. ↩
آنچه کریس آرگریس به عنوان «پژوهش قابل اقدام» تعریف میکند. مراجعه کنید به: آرگریس، 1993، «دانش برای عمل: راهنمای غلبه بر موانع تغییر سازمانی»، سان فرانسیسکو، کالیفرنیا: انتشارات جوسی-باس. ↩
وبستر، دیکشنری دنیای جدید وبستر در PowerCD نسخه 2.1، بر اساس دیکشنری دنیای جدید وبستر®، ویرایش سوم کالج 1994 ↩
آنچه پشت قدرتهای پلیسی و قضایی هر موجودیتی که «دولت» نامیده میشود نهفته است، استفاده دولت از انحصار رسمی خود بر حق اعمال خشونت فیزیکی از طریق اجرای قدرتهای پلیسی دولت است. این به معنای حق مصادره اموال یا زندانی کردن افراد است، حتی شامل حق کشتن یک شخص یا نابود کردن یک گروه یا سازمان. سایر موجودیتها و پدیدهها در فرهنگ (از جمله اخلاق و اصول اخلاقی) ویژگی حق مشروع اعمال خشونت برای اجرای قوانین خود را ندارند. در واقع، انحصار بر حق استفاده مشروع از خشونت، ویژگیای است که دولت را از همه موجودیتهای دیگر متمایز میکند. ↩
به معنای بلاغی، یک تعریف زمانی توتولوژیک است که از کلمه یا عبارتی که تعریف میشود در تعریف خود استفاده کند. در بلاغت، ادعا کردن اینکه یک تعریف توتولوژیک است، به صورت تحقیرآمیز مطرح میشود. با این حال، در ریاضیات و منطق نمادین، گفتن اینکه یک تعریف یک توتولوژی است، صرفاً برای نشان دادن ماهیت یک تعریف است. یک فرمول در منطق گزارهای یک توتولوژی است اگر خود فرمول همیشه درست باشد، صرف نظر از اینکه چه ارزشی برای متغیرهای گزارهای استفاده میشود. ↩
Oxford American Dictionaries, 2005, Dictionary and Thesaurus, Version 1.0.1: Apple Computer, Inc ↩
Encarta, 2004, Microsoft® Encarta® Reference Library 2004: Microsoft Corporation ↩
البته برخی از اجزای فیزیکی خاص لازم است تا کسی به عنوان یک شخص وجود داشته باشد. اگر این اجزا وجود نداشته باشند، فرصتی برای یکپارچگی به عنوان یک شخص وجود نخواهد داشت. ↩
برای مثال، اگر کاربری که وزنی معادل ۳۰۰ پوند دارد، سعی کند جان خود را با یک وسیلهی نجاتدهندهی شناوری که برای وزن ۳۰۰ پوند طراحی شده است نجات دهد، اما آن را دور مچ پاهایش ببندد، عملکرد او در استفاده از سیستم نادرست خواهد بود، و حتی اگر بتواند شنا کند، جان خود را از دست خواهد داد. ↩
من با خودم یا بهصورت اصیل مواجه میشوم یا بهصورت غیراصیل. اگر به نقلقول قبلی از کریس آرگریس باور دارید (همانطور که ما باور داریم)، ما انسانها تقریباً بهطور کلی در بسیاری از جهات بهصورت غیراصیل با خودمان مواجه میشویم؛ به این معنا که «… مردم بهطور مداوم بهصورت ناسازگارانه عمل میکنند، بدون آگاهی از تناقض… بین شیوهای که فکر میکنند عمل میکنند و شیوهای که واقعاً عمل میکنند» (آرگریس، “آموزش افراد باهوش برای یادگیری”). وقتی بهصورت غیراصیل با خودمان مواجه میشویم، کامل و بینقص نیستیم و در نتیجه از یکپارچگی خارج هستیم. ↩
برای حیوان انسان، واکنش (یا عدم واکنش) به احساسات از طریق تفسیر در زبان میانجیگری میشود. برای حیوانی که فاقد زبان است، واکنش (یا عدم واکنش) به احساسات از طریق تفسیر میانجیگری نمیشود. (مغز آن حیوان ممکن است در «انتخاب» واکنش خاص به احساس از میان الگوهای ذخیرهشده نورونی جستجو کند. یک ناظر ممکن است به چنین انتخابی تفسیر را نسبت دهد، اما انتخاب الگوی نورونی ذخیرهشده به واسطه احساس تحریک میشود، نه به واسطه هر نوع تفسیری.) برای حیوانی که فاقد زبان است، چیزی شبیه به تفسیری که توسط حیوان انسان تجربه میشود، وجود ندارد. ↩
کلام من نه تنها بهطور لفظی در کلمات تشکیل میشود، بلکه در «بیان» عملهایم نیز (از جمله حالت چهره، زبان بدن و موارد مشابه) متجلی است، یعنی آنچه این اعمال به دیگران میگویند. برای روشن شدن موضوع، «کلام من» شامل آنچه که کلامم بهطور لفظی در کلمات میگوید و همچنین آنچه که عملهایم میگویند، است. بنابراین، کلام من شامل آنچه که بهطور لفظی میگویم و آنچه عملهایم میگویند، میشود. البته، همانطور که برای آنچه بهطور لفظی میگویم صدق میکند، آنچه که عملهایم میگویند نیز اغلب توسط دیگران تفسیر میشود. و در نتیجه، آنچه که در نهایت برای دیگری هستم، محصولی از کلام من است، شامل آنچه که عملهایم میگویند، همانگونه که دیگری کلامم را تفسیر میکند.آگاهی از این موضوع فرصتی را فراهم میکند تا اقدامی انجام دهم تا مطمئن شوم که دیگری کلام من، از جمله آنچه که از طریق عملهایم بیان شده، را اشتباه تفسیر نکرده است. ↩
شکسپیر، هملت، پرده دوم (Underlining added for emphasis.) ↩
ببینید: سیرل، ۱۹۶۹، کنشهای گفتاری: مقالهای در فلسفه زبان، کمبریج، انگلستان: انتشارات دانشگاه کمبریج، بهویژه برای بحث او دربارهی اظهارها. ↩